فراخوان سومین مشاعره آنلاین سامانه کوثر بلاگ
زبان شعر برنده ترين سلاح فرهنگى است.
توجه به مقوله شعر و شاعرِ خوب بودن،
منافاتی با علمیّت و فضل و هیچ یک از مقولات مهم حوزههای علمیه ندارد.
نحوه مشارکت
جهت شرکت در این فراخوان از طریق نظرات ذیل این مطلب، یک بیت شعر مطابق قوانین در مدح و منزلت و یا خطاب به حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ثبت گردد.
قوانین مشاعره
لازم نیست بیت جدید با آخرین حرف بیت قبلی آغاز شود.
شاعر باید حتما ذکر شود.
یک کاربر می تواند نامحدود در مشاعره شرکت نماید، اما نباید دو نظر بدون فاصله با نظر شخص دیگر، ارسال شود (شرکت کننده نباید پاسخ دهنده شعر خود باشد.)
نظرات حاوی ابیات تکراری و بیش از یک بیت و خارج از قوانین، بدون تذکر حذف می گردد.
( با کلید ترکیبی ctrl+f یا همان سرچ صفحه جاری، ( در صفحه فراخوان )، از تکراری نبودن بیت خود قبل از ارسال مطمئن گردید).
شرکت برای عموم کاربران فضای مجازی آزاد است.
امتیازات
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
رَحِمَ اللّهُ عبداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرٍ فَتَذاكَرَ أمْرَنَا، فَإنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَكٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُمَا، وَ مَا اجْتَمَعَ اثنَانِ عَلَى ذِكْرِنَا إلَّابَاهَى اللّهُ بِهِمَا المَلَائِكَةَ، فَإذَا اجْتَمَعْتُم فَاشْتَغِلُوا بِالذِّكْرِ؛ فَإنَّ فِى اجتِمَاعِكُم وَمُذَاكِرَتِكُم إحيَاءَنا ( الأمالى، طوسى: 224، المجلس الثامن، حديث 390)
خدا رحمت كند بنده اى كه با ديگرى بنشيند و درباره امر و مرام و فرهنگ ما گفت و گو كند، هنگامى كه دو نفر در امر ما با هم سخن مى گويند سومى آنان فرشته اى است كه براى آنان استغفار مى كند، دو نفر به ياد ما جمع نمى شوند مگر اينكه خدا به خاطر آن دو به فرشتگان مباهات مى كند، هرگاه جمع شديد مشغول ذكر و ياد ما شويد كه گفتگو و گرد هم آمدنتان زنده كردن ماست!!
به دو نفر اول جایزه ای اهدا خواهد شد.
زمان
29 اردیبهشت (میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام) تا ساعت 12 شب روز 2خرداد1395(میلاد امام مهدی علیه السلام)
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حیّ توانا
شاعر: سعدی
آلوده ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه
کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد
شاعر: حافظ/ غزل171

شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام
جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد
——————————
از کلیه شرکت کنندگان گرامی صمیمانه متشکریم.
الحاقیات:
ای دست ها برای دعا آسمان كجاست ؟
ای شهر، راه گمشده جمكران كجاست؟
طيبه تقی زاده
فاش می گويم امامم مهدی است
تا دم آخر کلامم مهدی است
ناصر شهرياری
چون گدا اين خانه را در ميزند
می ز جام پور کوثر می زند
ناصر شهریاری
هر نفس با ياد دلبر می زند
در هوايش مرغ دل پر می زند
ناصر شهریاری
صبر كن می رسد آن روز كه تو برگردی
پدر غصه از اين حادثه در می آيد
رزيتا نعمتی
باز روزي راه او كج مي شود
او كه تنديس وجودش ، زمزم است
بر سر قبر خرابم مي رسد
او كه او را پور مريم ، همدم است !
طاهره حسن آبادي
در ميان معرکه باشد چنين
هم علی و هم يل ام البنين
ناصر شهریاری
دشمن حيدر بگو ديگر خموش
خون حيدر در رگش اندر خروش
ناصر شهریاری
در رکابش عالمی حلقه به گوش
برده خالش از دو عالم عقل و هوش
ناصر شهریاری
یک جمعه گریه های تو را درک می کنیم
عجل ، امام منتقم کربلای ما
***علی ناظمی***
این پنج روزه نوبت ما ، کاش با تو بود
بر روی رد پای تو می بود پای ما
علی ناظمی
دیگر به اخر خط دوری رسیده ایم
ای انتها غیبت تو ابتدای ما
علی ناظمی
ما از ندیدنت بخدا شکوه می کنیم
ای امتداد هرشب یا ربنا ما
علی ناظمی
این هفته هم سه شنبه شب جمکران گذشت
پاسخ نداشت این همه ، آقا بیای ما
علی ناظمی
دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما
علی ناظمی
بوی ظهور می رسد از کوچه های ما
نزدیک تر شده به اجابت دعای ما
استاد سازگار
رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است
به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است
***استاد سازگار***
یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید
الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید
استاد سازگار
جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید
دل خـزان زده خویش را بهار کنید
استاد سازگار
حـرم رسانه آوازه «انـا المهدی» است
چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است
استاد سازگار
امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم
قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم
استاد سازگار
ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم
رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم
استاد سازگار
دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید
سلام تازه بر آن تک سوار نور میآید
استاد سازگار
بشارت ای همه یاران که یار میآید
نویــد رحمـت پــروردگار میآید
استاد سازگار
فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید
سرابهـا همـه رفتنـد، آب را نگرید
استاد سازگار
ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است
استاد سازگار
ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است
استاد سازگار
دوبـاره آیـه جاء الحق آشکار شده
به یمن وصل، همه فصلها بهار شده
استاد سازگار
بیــا ترانـه داوود را بخـوان تـا مـن
سرود مهـدی موعود را بخوان با من
استاد سازگار
سامرا شد رشک جنات برين
شد بهشت ديگری روی زمين
ناصر شهریاری
عسگری در خانه، خيرالناس داشت
در بغل آيينه ی عباس داشت
ناصر شهریاری
عالم امشب جان پر احساس داشت
عطر نرگس جلوه های ياس داشت
ناصر شهریاری
شد ز بوی نرگسی اش سينه مست
وز جمالش ديده ی آيينه مست
ناصر شهریاری
خطاب حضرت معبود را بخوان با من
پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من
استاد سازگار
بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد
بـرای منتظـران این خبر مبارک باد
استاد سازگار
حيدری با جلوه ی پيغمبری
احمدی با جلوه های حيدری
ناصر شهریاری
آمده مشکل گشای ديگری
کوثری ديگر ز نسل کوثری
ناصر شهریاری
بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد
شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد
استاد سازگار
همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام
امـام کـل زمانها دوباره گشت امام
استاد سازگار
نام او همنام ختم المرسلين
وارث علم اميرالمومنين
ناصر شهریاری
زمان زمان شروع زعامت مهدی است
غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است
استاد سازگار
خاک پای او همه دُر و گهر
آمد آنکه از پی اش آيد سحر
ناصر شهریاری
قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است
جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است
استاد سازگار
شب شکست و نور حق شد جلوه گر
در دل شب پرتو افشان شد قمر
ناصر شهریاری
مانند خورشید در پشت ابری
هم باشهامت هم کوه صبری
هم پاک و زیبا هم مهربانی
یعنی امام و صاحب زمانی
هر روز و هر شب در یاد مایی
هم با محبت هم با دعایی
آن چهره ات را میدیدم ای کاش
مهدی(عج)خوبم در قلب من باش
نرگس سادات موسوی
شمشیرها را گو ببارند از سر بُغض
از عشق، ما جز این تمنایی نداریم!
سلمان هراتی
با همه سادگیشون
توحوض ما رها بشن
یـه آرزو بـرای مـن یـه آرزو بـرای
تــو کاش برسه به آسمون
صدای من صدای تو
نرگس سادات نوری
وقتی عطش میبارد از ابر سترون
جز نام آبی تو، آوایی نداریم
سلمان هراتی
تمام آرزوهاشون
بـه رنگ آسمـون باشن
دلم میخواد نسیم بیاد
مشت بهار رو واکنه
تـمامی باغها رو بـا
شـکـفـتـن آشـنا کـنـه
دلم میخواد ستاره ها
مهمون حوض مابشن
نرگس سادات نوری
تو آبروی خاکی و حیثیّت آب
دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم
سلمان هراتی
ای سایهسار ظهر گرم بیترّحم!
جز سایه دستان تو، جایی نداریم
سلمان هراتی
ما بیتو تا دنیاست، دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
سلمان هراتی
یـه آرزو یـه آرزو
یـه آرزوی مـونـدنی
مثل غزل شنیدنی
مثل تـرانـه خونـدنـی
دلم میخواد که آسمون
مال پرنده ها باشه
با همـه پرنده هـاش
توی دل تـو جابـشـه
دلم میخواد که آدما
همیشه مهربون باشن
نرگس سادات نوری
و جمعه ای که بیایی، تمام عرش خدا
به سمت خاک سرازیر می شود، برگرد
نگار جمشیدنژاد
آید امام غایب
در انتظار اویم
در یاد و فکر ماهست
من بی قرار اویم
جانم فدای مهدی
آن وارث پیمبر
در پنج سالگی شد
ایشان امام و رهبر
نرگس سادات نوری
همیشه جای تو در لحظه هایمان خالیست
غروب جمعه که دلگیر می شود، برگرد
نگار جمشید نژاد
برای روشنی چشم آسمان، خورشید
میان چشم تو تکثیر می شود، برگرد
نگار جمشید نژاد
بودنِ تو حس می کنم
از بچگیم تا به حالا
یه عمره که منتظرم
مهدی جونم دوست دارم
من کوچولو منتظرم
منبع:مجله چشمه خورشید
در انتظار تو با کوله باری از وحشت
زمین دوباره زمین گیر می شود، برگرد
نگار جمشید نژاد
امام زمان دوست دارم
من نو گل باغ توام
چه روز خوبی من دارم
منتظر یه عیدی ام
با اینکه سن من کمه
منبع:مجله چشمه خورشید
برای آمدنت دیر می شود، برگرد
زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد
نگار جمشید نژاد
وقتی که زشتی رو دید ازدست آنها رنجید
گفت که هنوز یار ندارم عاشق وغم خوار ندارم
بچه ها بیدار بشیم باهم دیگه یار بشیم
با هم بگیم حرف خوب انجام بدیم کار خوب
با هم بخونیم دعا همه بخواهیم از خدا
و عجل فرجهم و عجل فرجهم
*مهدی وحیدی صدر
مارو نگاه می کنه همش دعا می کنه
او صاحبِ زمونه اما چرا پنهونه
چون بیشتر آدم ها غافل از یادخدا
با کارهای زشتشون شدند اسیر شیطون
آقا امام زمان یار همه شیعیان
*مهدی وحیدی صدر
سلام سلام بچه ها سلام سلام غنچه ها
روی زمین زیبا یه گوشه ای همین جا
امام آخر ما آقا و سرور ما
مهدی صاحب زمان رهبر کل جهان
*مهدی وحیدی صدر
با تو یعنی:عشق،یعنی:آفتاب
آفتاب عشق، بر عالم بتاب
نسترن قدرتی
جمعه ای بیاید او
جمعه هفتمین روز است
با تمام انسانها
مهربان و دلسوز است
با محبت مهدی
زندگی نکو باشد
در میان یک هفته
جمعه روز او باشد ;}
*مهدی وحیدی صدر
آقا به جان پهلوی زهرا ظهور کن
درد مدینه بی تو مداوا نمی شود
آقا شنیده ام که بهار ظهور تو
بی انتقام حضرت زهرا نمی شود
علی اشتری
کنم همیشه باور
حضور مهدی ام را
خدا کند ببینم
ظهور مهدی ام را
بدان که زندگی داد
شبیه چشمه و رود
سال شروع غیبت
سیصدو بیست و نه بود
*مهدی وحیدی صدر
با تو می خوانیم شعر سبز نور
با تو می آییم تا اوج حضور
نسترن قدرتی
من در پناهِ چَشمهايت سرفرازم
از اين كه آقاي مني بر خود بنازم
شد خاكساري حريمت آبرويم
خاكِ كف پاي تو شد مُهرِ نمازم
قاسم نعمتی
با تو تا سبز رهایی می رویم
تا حریم آشنایی می رویم
نسترن قدرتی
من یار مهربانم من صاحب زما نم
اگر می خوای بدونی امام شیعیا نم
حضرت عسگری بود بابای مهربا نم
سَیده نرجس خاتون مادر خوش نشا نم
آورده است به دنیا در نیمه شعبا نم
من مهدی و قا ئمم حجّت این زما نم
کشکول
با تو بوی عشق دارد خانه ها
بوی گل دارد پر پروانه ها
نسترن قدرتی
آقا سلام ، سوز و نوایی به ما بده
هر صبح و شام ، حال بکائی به ما بده
دلتنگ دیدن تو شدیم ، ایها العزیز
آغوش خویش باز کن و جایی به ما بده
محمد فردوسی
پونه ها با عشق لب وا می کنند
ژاله ها با لاله نجوا می کنند
نسترن قدرتی
آمده گل نرگس
غم نمانده در کنجی
فصل خنده می آید
باتو آخرین منجی
*مهدی وحیدی صدر
با طلوعت غنچه ها وا می شوند
دشت ها از نو شکوفا می شوند
نسترن قدرتی
فرش لاله ها پهن است
هر بنفشه آماده
نام توبه هر چیزی
شوق زندگی داده
*مهدی وحیدی صدر
بوی غم دارد، فضای زندگی
گر نباشد عشق ، وای زندگی
نسترن قدرتی
دانه دانه واکرده
غنچه دکمه هایش را
رنگ سبزه ها کرده
خاک تیره پایش را
ازنگاه هرصخره
چشمه ای شده جاری
ازدل پرستوها
مهربان خبر داری؟
*مهدی وحیدی صدر
بگو بگو ندارم
نه غصه و نه دردی
رسیده ماه مهدی(عج)
تولدت مبارک
*مهدی وحیدی صدر
غنچه ای دیگر نمی روید به باغ
خنده ای از ما نمی گیرد سراغ
نسترن قدرتی
عاشق حجت خدا هستي ! ؟
ياعلي ! ترك معصيت اول
باقي دردها و مشکل ها
مي شود با نگاه آقا حل
وحید قاسمی
رسیده بوی نرگس
به کوچه های روشن
گرفته قلب دشمن
تولدت مبارک
*مهدی وحیدی صدر
دوباره کوچه ها شد
نظافت و چراغان
رسیده ماه شعبان
تولدت مبارک
*مهدی وحیدی صدر
بی حضور عشق ،دل افسرده است
باد شور زندگی را برده است
نسترن قدرتی
دوباره شور و خنده
به باغ خانه دادی
رسیده جشن شادی
تولدت مبارک
*مهدی وحیدی صدر
شاهد شب های تلخ انتظار
التهاب سینه های بی قرار
نسترن قدرتی
سلام من به قد او سلام من به قامتش
سلام من به دست او به قدرت امامتش
مهدی وحیدی صدر
ای زلال آبی دریای نور
تکسوار جاده های بی عبور
نسترن قدرتی
سلام من به بوسهای که میرسد به دست او
سلام من به حضرتی که داده مهر و آبرو
مهدی وحیدی صدر
سلام من به لحظهای که می رسد ظهور او
سلام من به لحظهای که میرسد عبور او
مهدی وحیدی صدر
ای حضور عشق،ای نور کمال
معنی گلواژه های بی زوال
نسترن قدرتی
گفتم بیا به خانه ی قلبم؛ تو آمدی…
تو آمدی ولی کسی انگار خانه نیست
محمدعلی بیابانی
سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش
سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش
مهدی وحیدی صدر
اگر یقین کنم آقا که جمعه می آیی
رها نمی کنم هرگز دمی صبوی تورا
حبیب الله موحد
چقدر اینجا شلوغ است پر از حرف و هیاهو
ولی من توی فکرم که صاحبخانه پس کو
شعر:سید سعید هاشمی
خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توایم
سالیانی می شود آقا به دنبال توایم
مجتبی قاسمی
من و بابام امشب در این جا میهمانیم
و خندانیم و خوشحال که تو جمکرانیم
زدی لبخندو بعدش به من دادی گلت را
و دستت را کشیدی به مویم مثل بابا
شعر:سید سعید هاشمی
خوش آن زمان که بیایی به دیدنم آقا
به روی چشم نهم خاک مشکبوی تورا
حبیب الله موحد
چنانکه ماه کمالش به نیمه ی ماه است
کمال نیمه ی شعبان بقیة الله است
هزار ساله شرابی ست انتظار ظهور
که هرکه خورد از آن تا همیشه آگاه است
مهدی رحیمی
خدا نیاورد آن لحظه را که مرگ آید
بدون آنکه ببینم رخ نکوی تورا
حبیب الله موحد
وقتی که تو بیایی
با خود شکوفه داری
در هر کجا که باشی
زیبایی و بهاری
نرگس سادات نوری
بیا بیا که دلم دارد آرزوی تو را
تمام عمر بحق کرده جستوی تورا
حبیب الله موحد
یک عالمه کبوتر
بر دشت سبز و خرم
وقتی که تو بیایی
با خود می آوری گل
همراه تو می آیند
گنجشک و سار و بلبل
نرگس سادات نوری
ای بهار مهربانم! با طلوعت در زمین
روشنی را جمعه فردا تکلم میکنی
سید حکیم بینش
وقتی که تو بیایی
پروانه می شود شاد
خوشحال می شود باز
از دیدن تو شمشاد
وقتی که تو بیایی
پر می زنند با هم
نرگس سادات نوری
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیرقدم تو خاک بودن عشق است
سید مجتبی شجاع
فصل طلوع نور مهدی
فصل غروب رنگ ظلمت
فصل خوش و رنگین کمانی
زیباترین فصلِ عبادت
مصطفی رحماندوست
ای آسمان ابری بباران
برفصل خشک ظلم وخنجر
تا فصل بی مهری سرآید
از راه آید ، فصل بهتر
مصطفی رحماندوست
شافع شو ما را در جزا، اى شافع امت بیا
اى آخرین شمس و ضحى، بازآ بیا امید ما!
سید محمدمهدى سید على آقا
بی او پرستو بی قرار است
در سینه دارد آه و فریاد
بی او نمی بینی در اینجا
پروانه ای را شاد و آزاد
مصطفی رحماندوست
ای آسمان ، ای آبی پاک
بی او کبوترها غریبند
بی او تمام چشمه ساران
از شوقِ خواندن بی نصیبند
مصطفی رحماندوست
هم درد و هم درمان تویى، هم روح و هم ریحان تویى
اى که ولایت حق تو، باشد امامت رسم تو
سید محمد مهدی سید علی آقا
از ریشه می میرد ستم
دور پلیدان می رود
مهدی می آید بعد از او
دنیا دگرگون می شود
سنگدل سنگین دلان
آن روز، پر خون می شود
مصطفی رحماندوست
اى منتها آمال من، بازآ حبیب جان من
بر قلب من والى تویى، بنما رخت هادى تویى
سید محمد مهدی سید علی آقا
آن روز فریاد همه
«الله اکبر» می شود
نخل امید بی کسان
پُر شاخه، پُر بر می شود
از کعبه بانگی آشنا
تا آسمانها می رسد
مصطفی رحماندوست
بازآ و لبخندى بزن، اى آخرین محبوب من
آتش مزن بر جان من، اى دیدنت سوداى من
سید محمد مهدی سید علی آقا
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
سید مجتبی شجاع
من عاشق گیسوى تو، دارم هواى کوى تو
جانم فداى موى تو، قوس و قزح ابروى تو
سید محمد مهدی سید علی آقا
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
علیرضا قزوه
مثل باران بی ریا و ساده ای
چون دعا، مهمان هر سجاده ای
باز هم میایی از یک راه دور
شهر را پر میکنی از عطر و نور
با تهیدستان محبت میکنی
شادمانی را تو قسمت میکنی…
رابعه راد
بى وزن شد این شعر من از هجر تو، مَه روى من
شاعر شدم از عشق تو، شرمنده ام از مهر تو
سید محمد مهدی سید علی آقا
ازپــای تــاسـر در شـور و شیــــن است بــرق نگـاهــش مثل حســــین(ع) است
می ایــد از دور خوشــــبو تر از یـــــاس در چشــــم وابرو مـانـند عبــــــاس (ع)
القــصـه ایــن مــرد امیـد دلهاســـــــــت خوشبو تر از یاس فرزند زهراست(س)
نرگس سادات نوری
برکن حجاب غیبتت، بیرون بیا از خلوتت
بازآ تویى موعود من، نظمى بده بر نظم من
سید محمد مهدی سید علی آقا
مـــی ایـــــــــد از دور ,مــردی ســــواره بـــرمــرکب عشـــق, چــــون ماهپــــاره
والشمــس رویـش, واللــیــــل مـــویـش گلـــها هــمه مســــت, از رنگ و بویـش
عـمــــامـــه بر سر, مثــل پیـمبـــــر (ص) در بـازوانــش نـیروی حیــــــــــــــــدر(ع)
نرگس سادات نوری
هر روز و هر شب در یاد مایی
هم با محبت هم با دعایی
آن چهره ات را میدیدم ای کاش
مهدی(عج)خوبم در قلب من باش
نرگس سادات نوری
حامى تویى، والى تویى، ثانى عشر تنها تویى
یوسف تویى، یعقوب تویى، بازآ عزیزمصطفى
سید محمد مهدی سید علی آقا
مانند خورشید در پشت ابری
هم باشهامت هم کوه صبری
هم پاک و زیبا هم مهربانی
یعنی امام و صاحب زمانی
نرگس سادات نوری
اى حجت قائم بیا، تنها تویى منجى ما
اى سنبل و ریحان بیا، کاراترین درمان تویى
سید محمد مهدی سید علی آقا
سلام من به لحظهای که میرسد عبور او
سلام من به بوسهای که میرسد به دست او
سلام من به حضرتی که داده مهر و آبرو
سلام من به قد او سلام من به قامتش
سلام من به دست او به قدرت امامتش
نرگس سادات نوری
شیعه بوَد مجنون تو، عالم فداى موى تو
سیف على ابروى تو، قرآن تماماً خوى تو
سید محمد مهدی سید علی آقا
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است
شاعر: سعید بیابانکی
اى قائم دوران بیا، اى صاحب انسان بیا
بازآ که جام صبرمان، لبریز شداز عشق تو
سید محمد مهدی سید علی آقا
روزی ظهور میکنی و میرسد بهار
اما به ماه وسال و زمان اعتبار نیست
تقویم هم به گفته ام اقرار میکند
سوگند میخورد که نباشی بهار نیست
شاعر: هدیه ارجمند
من عاشق دیدار تو، شیدا شوم از یاد تو
سرگشته از سوداى تو، بازآ طبیب ما تویى
سید محمد مهدی سید علی آقا
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانکه بایدند
نه بایدها …
هر روز بی تو
روز مباداست.
قیصر امین پور
آن حجت داور تویى، فرقان تویى انسان تویى
سرچشمه عرفان تویى، آمال انس و جان تویى
سید محمد مهدی سید علی آقا
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
مولوی » دیوان شمس » غزلیات/غزل شمارهٔ ۳۰۲
آن مهدى یزدان تویى، آن هادى دوران تویى
آن مصلح آخر تویى، آن آخرین یاور تویى
سید محمد مهدی سید علی آقا
به وصف هيچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعرست شاعر توست
فاضل نظری
اى روح تو روح الامین، باشى امام آخرین
اى مخزن اسرار حق، اى جلوه گاه ذات حق
سید محمد مهدی سید علی آقا
سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش
سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش
سلام من به لحظهای که می رسد ظهور او
نرگس سادات نوری
اى یادگار انبیا، اى وارث خون خدا
اى ماه آن ماه آفرین، اى نور و خیرالعالمین
سید محمد مهدی سید علی آقا
خودت بخواه که اين روزگار سر برسد
دعای اين همه چشم انتظار کافی نيست
فاضل نظری
چه سالها که گذشت و بهار منتظر است
بهار ِ زخمی ِ پشت حصار منتظر است
محمدرضا سلیمی
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده ام عنان بی تو
امام خامنه ای
اى حاصل نخل نبى، اى نور چشمان على
اى مادر تو فاطمه، ماه شب تار همه
سید محمد مهدی سید علی آقا
تو بیایی همه ساعتها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
قیصر امین پور
هزار سال دلم در هواى تو جوشید
و مانده است به شوقت چو چشمه سار اینک
مهدی طهماسبی
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود
امام خامنه ای
دلم غبار گرفته از انتظار اینک
بیا ببین که دلم مانده غصه دار اینک
مهدی طهماسبی
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
حافظ » غزلیات/ غزل شمارهٔ ۱۲۶
با تو این پنجره ی ابری من خواهد دید
آسمانی پر پرواز اگربر گردی!
مرتضی کردی
تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد تویی و خداست پشت و پناهت
شاعر: شهریار
رخت می بندد از این آینه تاریکی ها
روشنی می شود آغاز اگر برگردی!
مرتضی کردی
آقا! جسارت است؛ ولی زودتر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمیشود
رضا جعفری
ای شمع جهان افروز بیا
وی شاهد عالـم سـوز بـیـا
آیت الله علامه کمپانی
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود
رضا جعفری
ای پری روی ملک صورت زیباسیرت
هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند
مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
شاعر: سعدی/ غزل 122
آدمی نیست مگر کالبدی بیجانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
سعدی
عدت یا عیدی الینا مرحبا
نعم ما روحت یا ریح الصبا
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم/بخش ۱۸۱
بی تو اینجا همه در حبس باد تبعیدند
سال هل ، هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند
قیصر امین پور
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
حافظ شیرازی » غزلیات/ غزل شمارهٔ ۱۲۶
باز می گردد آخربه زمین سرسبزی
می تپد قلب زمان باز اگر برگردی!
مرتضی کردی
تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر
همان وقتی که می میرم،عجب می میرم خوبی
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
باغ،باز آمدنت رابه همه می گوید
آه ،ای سرو سرافراز اگربرگردی!
مرتضی کردی
فصل بهار آمد و رنگ بهار نیست
اردی جهنم است زمانی که یار نیست
شاعر: علیرضا بدیع
سعدی از این پس که راه پیش تو دانست
گر ره دیگر رود ضلال مبینست
سعدی
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
شاعر: سید حمید رضا برقعی
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
که در جهان به جز از کوی دوست جایی هست
سعدی
ای شاد آن زمان که درآید وصال تو
تا ما ز گنج وصل تو بدهیم وام عید
مولوی » دیوان شمس » غزلیات/غزل شمارهٔ ۸۷۵
بخت جوان دارد آن که با تو قرینست
پیر نگردد که در بهشت برینست
سعدی
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ /غزل شمارهٔ ۱۶۴
كِى چشمه جوشانِ تو اى حضرتِ جانان
جارى شود و جان بدهد بر دلِ بى جان
رضا امینی
می شود پنجره ها باز اگر برگردی
وزمین غرقه ی آواز اگربرگردی!
مرتضی کردی
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
حافظ/غزل شمارهٔ ۱۷۴
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
مجتبی شجاع
از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست
در همه شهری غریب ، در همه ملکی گداست
سعدی
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
مجتبی شجاع
از ديده نهان اما اندر دل من جايش
او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد
علامه میرجهانی
سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست
شاعر: سعدی
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
علامه میرجهانی
علیرضا قزوه
گر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
“نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی”
گر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
“نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی”
علیرضا قزوه
با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست
سعدی
نظامی
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
شعر علیرضا قزوه برای امام زمان(عج)
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
نظامی
شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را
می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم
هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم
نظامی
شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم
نظامی
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
حافظ
بر كش ای آفتاب پنهانی!
پرده از آن جمال نورانی
هادی انصاری
کاشانی
خاك لايق نيست تابه رويش پاگذاری
در مسيرت جان فشانم ،گل بكارم تا بيايي
عيد منتظران برشما مبارك
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
رهی معیری
درتمناي نگاهت بي قرارم تابيايي
من ظهور لحظه ها راميشمارم تا بيايي
کاشانی
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم ؟
من اگر اینهمه بیدار نباشم چه کنم ؟
شاعر: سید حمید رضا برقعه ای
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
حافظ/ غزل 300
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شاعر: سید حمید رضا برقعه ای
بی تاب تر از جان پریشان در شب
بی خواب تر از گردش هذیان بر لب
بی رؤیت روی او بلا تکلیفیم
مثل گل آفتابگردان در شب
محمد مهدی سیار
كِى مىرسى و مىدهى از يار خبرها
اى خاكِ رهت سُرمه مرغوبِ نظرها
رضا امینی
تو نباشی همه جا زير و زبر خواهد شد
هستی و باعث آرامش ساحل شده ای
محمد فرخ طلب
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
مستشار نظامی
شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را
می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم
مستشار نظامی
چيزی نمانده معجزه سبز ديگری
مردی تبر به دوش گذارد قدم به راه
نگارالسادات حسينی
هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد
این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم
مستشار نظامی
ديری است نشسته ام به راهت
تعبير به ماه و سال نتوان
مجتبی رحماندوست
شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست
باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم
مسشار نظامی
من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم
شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم
مستشار نظامی
امشب شب دعاست به حق نبی و آل
لب وا کنید بهر فرج هم دعا کنید
وحید محمدی
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
فاضل نظری
یک لحظه سوی ما نظری کن چه میشود
گر این کنی شها، چه صفایی به پا کنی
علیرضا بیات
گر عفو کنی یا نکنی حق داری
گر نامه ام امضا نکنی حق داری
با این همه عصیان و خطاکاری ما
گر چهره هویدا نکنی حق داری
سید مجتبی شجاع .
درد از كرانه هاي شكيبايي ام گذشت
وز حد ، ز هجر روي تو تنهايي ام گذشت
درد و حضور ماتم و افسون ، بهانه بود
صبر و قرار از دل دريايي ام گذشت !
طاهره حسن آبادي
.
گشت جاری عطر ايمان بر لب پاك بهار
منجی عالم اميد سبز احمد را ستود
میترا نيكدلی
اى قاصدِ از جانبِ دلدار كجايى
اى دوخته بر مقدمت انظار كجايى
رضا امینی
هیچ نباشد تباه عمر به سوادی عشق
تا تو کنی زمزمه شعر دل آرای عشق
ما همه دل مرده ایم رو به تو آورده ایم
تا به نگاهی کنی دل تو مصفای عشق
هر دمی از هجر یار غم زده ایم و خمار
می رسد از جمکران نغمه زیبای عشق
یار تو خود کن نظر بر دل من زن شرر
ده به من بی خبر مهر و تولای عشق
گر به دل من نبود گوهر کمیاب عشق
دل به تو بسپرده ام کن تو مهیای عشق
شاعر: محسن ربیعی
تويي كه اشك نيازم به خاطر توست
بقيع و هرچه در آن است ، در برابر توست
اگر كه معتكف بي قراري خويشم
تمام دلهره ام ، فصل بي تبلور توست !
طاهره حسن آبادي
زمين در انتظارت گرد خود از درد می پيچد
زمان افتاده گويی از قدم آهسته آهسته
سيد محمدعلی رضازاده
نگاه لطف و کرم کی کنی مرا جانا
نصیب شیفتگان، گشته بی سر و پایی
جمشید فتحی پور
خیال روی ترا نقش جان و دل کردیم
کز آن به چشم دلم هر نظر هویدایی
جمشید فتحی پور
اي ياس من خسته به دنبال اميدت
بايد چه كند آن كه نه ديد و نه شنيدت؟
سید محمد حسین ابوترابی
به سینه دیگرم از اشتیاق صبری نیست
که سر نهم به بیبان ز شور شیدایی
جمشید فتحی پور
نوش دارويی كه درد ما كند درمان كجاست؟
بي سر و سامانی اين قوم را سامان كجاست؟
حسین کلاهی
دلم هوای تو دارد چرا نمی آیی
بیا که نیست مرا بی رخت شکیبایی
جمشید فتحی پور
بي تو يك روز خوش نبود و نرفت آب خوش از گلويمان پايين
يا سرابيم بي تو در پوچی يا كه در خواب خويش مردابيم
قاسم صرافان
ای تمام آرزویم در نگاهت گشته پنهان
باطلش کن با نگاهی این طلسم انتظارم
شکیب تبریزی
از حديث قدسي چشمت كسي شرحي نخواند
مصحف زلف تو بد تفسير شد، ما را ببخش
علیرضا قزوه
واژه های ناب شعرم گرچه بی تو ته کشیده
من تو را بی شعر و واژه عاشقانه دوست دارم
شکیب تبریزی
از راه دور با دل رنجور آمدی
مرهم به غير صبر ندارد طبيب تو
فاطمه سالاروند
گرچه در شعرنگاهت مصرعی بیگانه هستم
با امید یک نگاهت لحظه هارا می شمارم
شکیب تیریزی
نيامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بيا که بناهايمان طلاکاری است
سعید بیابانکی
مثل باد سرد و خسته در تمنای رسیدن
مثل ابری غم گرفته زنده هستم تا ببارم
شکیب تبریزی
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات/ غزل شمارهٔ ۱۵
دجله هر شب هزار و يك قصه از نيستان سامرا دارد
مثل ما كه هزار و يك سال است زائر غصه های سردابيم
قاسم صرافان
بی قرارم مثل چشمه در تقلای شکفتن
یاد آن صبحی که شب را در زمین جا می گذارم
شکیب تبریزی
بیا تمام کن این جنگ نابرابر را
بتاز در صف نیرنگ کوفیان زمان
هادی ملک پور
در دل منتظران شوق و سروريست عجيب
آسمانها و زمين حالت ديگر شده اند
اکرم بهرامچی
شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمساریم
شهریار/ غزل شمارهٔ ۹۶ - وحشی شکار
در انتظار تو می ميرم و در اين دم آخر
دلم خوشست كه ديدم به خواب گاه به گاهت
استاد شهریار
کبک سر در برف ترسو غافل از غوغای عشق است
من چو طفلان اسیری بی قرار م بی قرارم
شکیب تبریزی
شايد او آمده و بار دگر برگشته
وای بر حال من و تو كه اگر برگشته
نادر حسینی
رقص مهتاب گواه است يقين می آيی
عرشيان در دل مهتاب شناور شده اند
اکرم بهرامچی
گرچه شعرم مثل سابق رنگی از شادی ندارد
عاشق شعر شکفتن در هیاهوی بهارم
سید احمد استوار
هر روز در هوای تو پرواز می كنيم
هر روز می شويم چو خورشيد، سرنگون
مرتضی آخرتی
خالی ام چون نی لبت را بر لبم نه تا ببیبنی
سینه ای سر شار حس صد غزل نا گفته دارم
سید احمد استوار
آه ای مرد، جهان منتظر مقدم توست
باز برگرد كه امروز خطر برگشته
نادر حسينی
نيمه ی کامل شعبان شده و وعده ی دوست
شاهدان منتظر زمزم کوثر شده اند
اکرم بهرامچی
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
مولوی » دیوان شمس » غزلیات/ غزل شمارهٔ ۵۵۳
گر چه شعری لایق تومن به رویا هم ندارم
عاشقت هستم که گاهی چند بیتی می نگارم
سید احمد استوار
از آخر شب تا سحر هر جمعه
ما منتظر امام باران هستيم
محمد مهدی عبدالهی
آسمانها و زمين پلک زدند انگاری
لحظه ها ی فرج عشق مُيَسر شده اند
اکرم بهرامچی
من گریه میریزم به پای جادهات، تا
آئینهکاری کرده باشم مقدمت را
علی اکبر لطیفیان
الحاقیات:
مدتي گر عاشقی از ياد رفت از ما مرنج
اندكی گر مثنوی تأخير شد، ما را ببخش
عليرضا قزوه
اندر پی او به خلوت حور
دل در طلب بقای دلبر
شکیب تبریزی
سرزن ز فلق چو مهر رخشان
ای حجت پاک حی منان
شکیب تبریزی
بر برگ برگ دفتر ما ثبت کردهاند
يک عمر جستجوي تو، يک عمر انتظار
الهام امین
ای دل چرا شکسته و ساکت نشسته ای
چيزی بگو که ندبه و آهش گره گشاست
نظامی
شعبان کرامت است و شفاعت علی الخصوص
ماه تمام نيمه ماهش گره گشاست
نغمه مستشار نظامی
اندوه و بلا و درد و محنت
اینک شده پیشه پیشه محبان
شکیب تبریزی
مانند مردهای متحرک شدم بیا
بیتو تمام زندگیام در عدم گذشت
سید حمیدرضا برقعی
شب پشت شب گره به گلوی غزل زده
حلقه به حلقه زلف سياهش گره گشاست
نغمه مستشار نظامی
گه مهر سکوت ورد برلب
گه ناله کنان ز درد هجران
شکیب تبریزی
بنشسته با دو زانوی غم روبروی صبح
فرياد استغاثه «مهدی» بيا شنو
غلامرضا رحمدل
گه شعله فکن به آه سوزان
چون شمع گهی ز شعله گریان
شکیب تبریزی
تمام هستی عشقم، حضور دائم توست
چنان توام كه ندانم ز ما، كدام تويی
موسوی گرمارودی
آید مگرش صدای پایی
برهاندش از غم جدایی
می آوری با خود ای مرد، فردای زيباتری را
فردای دور از توهم، فردای خالی ز ترديد
سیمین دخت وحیدی
مدهوش ز لطف لن ترانی
افتاده ز پا به وادی طور
شکیب تبریزی
باور بکن اي عزيز آن روز قشنگ
می ميرم اگر تو را نشانم بدهند
محمدعلی رحيمی
دل در طلب بقای دلبر
مانند کلیم سرخوش از شور
شکیب تبریزی
در ذهن انگشتان من بوی حضورت می وزد
احساس درکت خوب من! تا بيکران روئيده است
خديجه پنجی
چون دشت سحرگهان مخمور
در حسرت ساغری پر از نور
شکیب تبریزی
تا بیایی، در کنار کوچه و دیوار و میخ
چند پر از بال جبرائیل بر در مانده است
حسن زاهدی
تمام خاک از عطر حضور دست تو پر بود
و من یک ریز می گفتم تو ای تنهاترین موعود
سینا میرزایی
عکس تو را به صفحه پندار می کشم
عمری بود که حسرت ديدار می کشم
حبيب چايچيان
تا کی بره تو چشم دوزیم
در آتش دوریت بسوزیم
شکیب تبریزی
دلم شكستي و جانم هنوز چشم به راهت
شبي سياهم و در آرزوي طلعت ماهت
استاد شهریار
چون غروب از اضطرابت سوختم
هفت دریا از سرابت سوختم
حجت الله بخشوده
ای نائره فتاده بر دل
از بارقه محبت تو
شکیب تبریزی
ما، سالها به پای وصالت گریستیم
یعقوبوار، دیده گریان به ما رسید
جواد پرچمی
میراثدار چشمههای پاک و جوشان
او از تبار آفتاب و نسل آب است
حسین آرامی
به که قسم بخورم، بیتو من کم آوردم
بس است این همه دوری، بس است هجرانت
مهرداد مهرابی
وی روشنی حریم هستی
از پرتو نور طلعت تو
شکیب تبریزی
کنعان پیر، چشم به راه است
ای پیرهن بیا به بغل ها
حسین قربانچه
در نظم جهان زخلقت تو
هستی است رهین منت تو
شکیب تیریزی
ما ماندهايم در خم اين کوچههای تنگ
ما را بيا، از اين همه دلواپسی درآر
الهام امین
حلقه به حلقه در زده تبريک گفته ام
نام تو را درين شب تاريک گفته ام
نغمه مستشار نظامی
نام تو روشنايی صبح است و راز عشق
خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق
روز تولد است و سلام و ارادتی
دادم به دست باد به شوق زيارتی
نغمه مستشار نظامی
هزار ندبه مبهم، هزار جمعه سرد
تمام عمر نشستم در آرزوی کسی
حجتالاسلام محمد عابدينی
خودت بخواه که این روزگار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
فاضل نظری
آقا سلام بر تو و شام غريب تو
آقا سلام بر دل غربت نصيب تو
فاطمه سالاروند
هرکس برهی است غیر راهت
مست نگهی است جز نگاهت
شکیب تبریزی
از خاک بازی خستهام، باور کن آقا
دنيا برايم مثل زندان است بی تو
ياسر مسافر
مست می وصالم آقا بده جوابی
جانم فدای نامت دیگر نمانده تابی
مریم توفیقی
بيا که آينه روزگار، زنگاری است
بيا که زخم زبانهای دوستان کاری است
سعيد بيابانکی
آماج خدنگ کفر گشته
آیین دیانت و شریعت
شکیب تبریزی
تو همچون آفتاب پشت ابر از دور پیدایی
سلام ای پادشاه روزهای تلخ تنهایی
رضا عابدینزاده
در انتظار تـــــو.عمـــریست مـــی ســـوزیم
دلــهایـــمان آتیـــش.چــشمانمان کــــارون
محمد رضا احمدی فر
ما به امید مهدی موعود
قاصدی پاک و خوشخبر هستیم
کوثر مسعودیان
بی تو جان آشنا ندارد هیچ
دردهامان دوا ندارد هیچ
عباس نادری قطب الدینی
می آیی و به نام تو آغاز می شود
تاریخ سبز عشق، چه روز خجستهایست!
حسن یعقوبی
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
سعیدبیابانکی
از ظلمت غدّارۀ ابليس رهيدم _ زان پس به دو عالم
سرمايۀ هستي به رخ يار سپردم _ در حضرت شاهي
طاهره حسن آبادي
بیا که رونق عشقت فریب خلق شده
که میخورند دروغین به زلف یار قسم
حسین رضوی فرد
بر دلشدگان کوی عشقت
ماوا شده گوشه های عزلت
شکیب تبریزی
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که: این جمعه هم گذشت
سید حمیدرضا برقعی
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیآمدی
چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیآمدی
مهدی جهاندار
تا بیایی چشمهای باغ بر در مانده است
در قدمهایت قنوت گل شناور مانده است
حسن زاهدی
از رخ بفکن نقاب غیبت
روشن بنما جهان ظلمت
شکیب تبریزی
بیا… و این تب تردید را ز ما برگیر
بکش به روی جهان دست عدلگستر را
هادی ملکپور
با بهــــــــــــاری که تو با آمـــــدنت آوردی
گر کنم جان به فدای قدمـــــت ..باز کم است
سید محمد رضا هاشمی زاده
هجران تو کی سر رسد ای یوسف رعنای من
مهرت سرور جان من ای جان من جانان من
حبیبالله نیکخواه
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
هاتف اصفهانی/ غزل شمارهٔ ۷۷
شهـــــر در غربــــت بی همنفسی می میرد
دستهــــــایی که کند پنجره ای باز…کم است
سید محمد رضا هاشمی زاده
دل راز جهان گسسته بینم
تن را زفراق خسته بینم
شکیب تبریزی
مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود
مگر تحمل من مثل صبر ایوب است
رضا جعفری
با ردیفی که دوچشمـــــــان غریبـــــت دارند
شعــــر موزون تو را قافیــــه پرداز کم است
سید محمد رضا هاشمی زاده
دستم به دست های تو آقا نمی رسد
فریاد من به نزد تو آیا نمی رسد؟
ماندانا شهبازی
کهکشانی ست به هر گوشه ی چشمت ..اما
در هـوای نظـــــــرت قدرت پرواز کم است
سید محمد رضا هاشمی زاده
هی وعده دادهام به دلم صبح روز بعد
فردا شده است، وعده فردا! نیامدی
جمیله ناصری گلستانی
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد
امیرخسرو دهلوی/گزیدهٔ غزل ۲۴۱
الحاقیات:
دیگر نه توان و نی قرار است
باز آکه جهان در انتظار است
شکیب تبریزی
ای آن که آشکارترین، دوست دارمت
با من چه کردهای که چنین بیقرارمت
کیومرث مرادی
وسعت سوز مرا زمزمه ی ســاز کم است
زخمه ی ســاز مرا فرصـــت آواز کم است
سید محمد رضا هاشمی زاده
دار و ندارمان دل و دل دادن به توست
هر چند وسعمان نرسد کم نمی دهيم
سيدمهدی نژادهاشمی
رسيد مژده که آمد گل هميشه بهار
ستارگان نگاهم به جان سجود شدند
مريم توفيقی
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
شعر از علامه میر جهانی
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
از نظامی
گر عفو کنی یا نکنی حق داری
گر نامه ام امضا نکنی حق داری
با این همه عصیان و خطاکاری ما
گر چهره هویدا نکنی حق داری
سید مجتبی شجاع
«یوسف» گم گشته باز آید به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
از حافظ شیرازی
گرچه شیرین دهنان پادشاهند ولی
«او سلیمان» زمانست كه خاتم با اوست
حافظ شیرازی
ز غم هجر مکن ناله و فریاد که من زده ام فالی و فریاد رسی می آید
شعر از حافظ شیرازی
آه! وقتی لحظه ی تحويل دل ها باشی و…
با اذان خود گواراتر کنی اين عيد را
من کلاس اول شعرم اجازه يک سوال
می زنی بر دفترم با مهر خود تاييد را؟
زهرا محمودی
خوبست که ماه آسمانت باشی
پروانه بیقرار جانت باشی
ای شیعه مراقبت کن از اعمالت
تا زینت صاحب الزمانت باشی
سید مجتبی شجاع .
آن هادي امّت ، چو نظر بر دو جهان كرد _ از نور جمالش
در كوكبۀ عرش برين ، ساز نمودم _ فرياد رهايي . . .
طاهره حسن آبادي
چند قرن است اين غزل ها از بيانت عاجزند
واژه ها وا کرده اند اينجا لب تمجيد را
ای يقين محض هرکه پشت در جامانده است
می رسد روزی که می کوبد در اميد را
مهدی عارفی
گر يار به ما رخ ننمايد چه توان كرد ؟
زان روي نقاب ار نگشايد ، چه توان كرد ؟
(فيض كاشاني)
باد بر گيسوی باغ انتظارش شانه زد
تا به رقص انداخت موجش شاخه های بيد را
ماه پشت پرده بالا زد حجاب ابر را
تا زمين بهتر ببيند آنچه می تابيد را
مهدی عارفی
ناقابل است پیش کشم در برابرت
چشمم سرم دلم همه اقا فدایتان
با این همه که رنج کشیدی به خاطرم
کشتی مرا دوباره به اشک و دعایتان
حسن کردی
از بس ستم ز دشمن بی دین کشیده اند
دل های عاشقـان شما گشته پر ز خون
حمیدرضا فاطمی
آسمان بيدار کرد از خواب خوش خورشيد را
عشق زد بر گردنش يک رشته مرواريد را
عطر نرگس ها وزيد و باز باران خنده کرد
مست کرد از گوشه ی هر نغمه اش ناهيد را
زهرا محمودی
درودت باد ای مرهون تو صد خاطر و صد یاد
درودت باد سر دادم به ره دیده ، دلی در دوریت در داد ،
میدانم تو میدانی ، بماند هرچه بادا باد
علی اکبر رائفی پور (آرما)
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خوردم ، حلال کن
محض رضای ذائقه میخوانم از شما
مهدی عارفی
در انتظـار دیـدن رویـت گذشتـه است
بیش از هزار سال و ، مه و روز و شب و قرون
حمید رضا فاطمی
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
قبل از سلام روی بگردانم از شما
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست ، گریزانم از شما
مهدی عارفی
از این همه دو رنـگی و پستی دلم گرفت
عمری است خسته ام ز همه مردمان دون
حمیدرضا فاطمی
با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمیدانم از شما
یا ایها العزیز ! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
مهدی عارفی
ای وصالت آرزوی عاشقان
وی خیالت پیش روی عاشقان
هر کجا کردم نظـربالا و پست
جلوه ای ازروی زیبای تو هست
شاعر: مولانا
انـدر فراقت ای گـل زیبـای مـه نشـان
گشته نصیبـم از غم پنهـان دل ، جنون
حمیدرضا فاطمی
دوباره عطر مناجات با فضا آميخت
مگر كه موسی عمران ز طور می آيد؟
ناصر فيض
تا شـادمـان شود دل مـا از غـم درون
یا مهـدیا ز پرده ی غیبـت بیـا برون
حمیدرضا فاطمی
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
قیصر امینپور
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهيا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات . . .
مهدی عابدی
لحظه انتظار نزدیک است
آید آن روز بی گمان مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
ترا به حضرت زهرا، بيا ز غيبت کبری
دگر بس است جدايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
روشنی بخش هر دل تاری
ساکن قلب شیعیان مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
به سينه ها تو سروری به ديده ها همه نوری
به دردها تو دوايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
دل مدينه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
مادرم گفته روز آمدنت
ذوالفقار علی(ع) ست در دستت
محمدرضا سليمی
گشته ام از غمت چوبوتیمار
تو بیا وز غمم رهان مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
گفته می آيی و به همراهت ـ
سيصد و سيزده سواره ی مرد
محمدرضا سليمی
نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
يگانه راهنمايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
مادرم گفته پاک خواهد شد
از دل شيشه های پنجره گَرد
محمدرضا سليمی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
شيشه ی عُمر ديو می شکند
باغ و بُستان شکوفه بارانند
محمدرضا سليمی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
دمي که بی تو سر آيد خدا کند که نيايد
الا که هستي مايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
در سایة بلندت اقبال کوته من
آن بخت جاودان را دارد امیدواری
ابراهیم سیفی نژاد
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآيد
سرآيد و تو برآيی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدی
مادرم گفته روز آمدنت
همه ی بلبلان غزلخوانند
محمدرضا سلیمی
الا که راز خدايی، خدا کند که بيايی
تو نور غيب نمايی، خدا کند که بيايی
مهدی عابدیَ
گفت روزی می آيی از غربت
گريه کرد و به آسمان رو کرد
محمد رضا سلیمی
تا فاصله مان کم شود و زود بيایی
نذر دل من شاخه ای از باغ دعا بود
مهدی عابدی
آب پاشيد روی صورت خاک
کوچه را صبح جمعه جارو کرد
محمد رضا سلیمی
ای کاش تو بودی و دلم بود و خدا بود
ای کاش دلم از همه غير از تو جدا بود
مهدی عابدی
به غير نام تو ای التهاب روحانی
دلم به قصد سرودن وضو نخواهد كرد
عزيز غايب من ای هميشه در خاطر
به جز تو را دل من آرزو نخواهد كرد
نرگس ايمانيان
ای وارث شکوه اساطیر جلوه کن
تا کم شود ابهت پر طمطراق ها
مهدی عابدی
بيا مسافر چشمم كه هيچ حادثهای
نگاه پنجره را زير و رو نخواهد كرد
نرگس ایمانیان
باز آ بهار من که به نوبت نشسته اند
در انتظار مرگ درختان ، اجاق ها
مهدی عابدی
پرندهای كه گرفتار پر زدن باشد
به آب و دانه و آواز خو نخواهد كرد
نرگس ایمانیان
بی دستگیریت به کجا راه می برم
در این مسیر پر شده از باتلاق ها
مهدی عابدی
دلم به اين همه آيينه رو نخواهد كرد
به جز نگاه تو را جست و جو نخواهد كرد
نرگس ایمانیان
یک لحظه بی حمایت تو ای ستون عشق
لب باز میکنن ترک های طاق ها
مهدی عابدی
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد
قاسم صرافان
یکجا به شوق آمدنت باز میشود
درهای نیمه باز تمام اتاق ها
مهدی عابدی
جان شکستهام را امید عافیت نیست
جز آنکه با نگاهی وی را علاج داری
ابراهیم سیفی نژاد
ای ناگهان تر از همه ی اتفاق ها
پایان خوب قصه ی تلخ فراق ها
مهدی عابدی
تو برايم بنويسي به يقين ميفهمم
حرمت خون خدا چيست… برايم بنويس
مهرشاد واحدی
بعد از عمری علت خسران خود فهمیده ام
دل سپردن دست این و آن مرا سوزانده است
مجتبی قاسمی
دست من را تو نگيری به زمين می افتم
حکمت دست شما چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
مثنوی نه ، غزلی نه ، نه قصيده آقا
مصرع از درس وفا چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
تو آسمانی و من، افتاده چون زمینم
ره میبرم به سویت دستی اگر برآری
ابراهیم سیفی نژاد
خون دل خوردنت از بار گناهان من است..
معنی شرم و حيا چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
یا صاحب الزمان
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز کویت برندارم روز و شب
مولوی
همه جا غرق دعا ميشوم از آمدنت
معنی اشک و دعا چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
شاعر: حافظ شیرازی/غزل شماره ۳۱
الحاقیات:
تو تماشاگر من بلکه نه من فاصله ای
علت دوری ما چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
پیام آمدن نوبهار را هر سال
غروب ماه دوازده نوید خواهد داد
ولي به فصل طلوع جمال ثاني عشر
تمام ثانيه ها “بوي عيد “خواهد داد
حسين غريب
معنی فاصله ها چيست برايم بنويس
درد اين واژه سرا چيست برايم بنويس
مهرشاد واحدی
با اینکه به لوح جان کشیدیم تو را
ای حرف حساب ، کی شنیدیم تو را
سرگرم به ریسه بندی کوچه شدیم
یک لحظه گذشتی و ندیدیم تو را
میلاد حسنی
جمعه
آقای من!
مرا ببخش
که فقط
عصرهای جمعه
یا فقط
گاه دل شکستگی
دلتنگت میشوم!
سجاد_بنابی
حافظ شیرازی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
زمانه در تب شب این قدر نمى سوزد
به آفتاب اگر فرصت ظهور دهد
صبا به گل نفسی هاى من برد حسرت
اگر به من نفسى رخصت حضور دهد
مجاهدی
انگشت به لب مانده ام از قاعده ی” عشق ”
ما ” یار ” ندیده تب معشوق کشیدیم !
صائب تبريزى
الحاقیات:
به جز “دعاى قدح” و رد ما نمى گردد
اگر پیاله صلاى “هوالغفور” دهد
کجاست پیر صفا مشرب خداجویى
که مثل آینه ما را ز خود عبور دهد
مجاهدی
پلک بر هم زدی و شهر چراغانی شد
ماه ، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد
قل هوالله احد گفتی و همپای ِاذان
خاک ، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد
حسنا محمد زاده
زمانه در تب شب این قدر نمى سوزد
به آفتاب اگر فرصت ظهور دهد
صبا به گل نفسی هاى من برد حسرت
اگر به من نفسى رخصت حضور دهد
مجاهدی
در پای سرو قدت سر مینهم به زاری
باشد که یک قدم هم بر چشم من گذاری
ابراهیم سیفی نژاد
یا ایهاالعزیز دلم مبتلایتان
دارد دوباره این دل تنگم هوایتان
از حال ما اگر که بپرسی ملال نیست
جز دوری شما و فراق صدایتان
حسن کردی
حق از آیینه رویت، تجلى کرد بر دلها
به کوى خود نشانى ده که شوق تو محبان را
کاشانی
در نيمۀ شعبان بگشودند درِ عشق _ بر افلاك ، ملائك
زان جمله از اين عالم و آدم بشنيدم _ فرخنده نوايي
طاهره حسن آبادي
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل
ز غرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها
فیض کاشانی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
شیخ بهایی
در راه كه گشتم به جمال ازلي ، مست _ در جملۀ هستي
يكباره به مهديّ نكوروي رسيدم _ چون باد بهاري
طاهره حسن آبادي
آوای بلورين تو درآينه جاری ست
ای کاش بيايی که همه هلهله باشد
صحرای دلم عرصه ی جولان غزال ست
مگذار اسير قفس وسلسله باشد
حميد معلم زاده
فیض کاشانى
صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد
ز سوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دلها
زمان آمدنت را ولی نمی دانم
و سالهاست برايم که يک معمايی
هميشه منتظرم تا ببينمت اما
هزار جمعه گذشت و چرا نمی آيی؟
يوسف احمدی
عطار نیشابورى
مهدى هادیست تاج اتقیا
بهترین خلق برج اولیا
اى ولاى تو معین آمده
بر دل و جانها همه روشن شده
کجاست شانه ی مهرت دلم گرفته بيا
به اين جهانِ مِه آلود ِ غم گرفته بيا
بيا و پنجره ها را به نور برگردان
به روزهای پر از شوق و شور برگردان
زهرا نعمتی
فخرالدین عراقى
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
بهشت جاودان زان آفریدند
غبارى از سر کوى تو برخاست
وزان خاک، آب حیوان آفریدند
خشكيده شد درخت زمان از نبودنت
اشكانه از دو چشم تن و آسمان ببار
مثل حضور شبنم گلبرگ نسترن
در امتداد صبح غزل هايمان ببار
روح الله ستايش احدی
پیش رخ تو ماه هویدا نشود
بد بخت دلی که بر تو شیدا نشود
از نوکر بدا که بپرسی گوید
ارباب به خوبی تو پیدا نشود
مهدی کرمی
هر طرف مينگرم جلوه روی مه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بيايی و قدم بر دل من بگذاری
ديده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
مرتضی شاهمندی
مهدی کرمی
کارگل زار شود گر تو به گلزار ایی
مشتری سر بدهدگر سر بازار ایی
دنبال چشمانت كجا بايد كبوتر شد؟
ای كاش! دل يك آسمان آيينه می آورد
ديگر برای انتظارت گريه مرهم نيست
آقا بگو اين بغض سنگين را چه بايد كرد
محبوبه بزم آرا
محمدعلى مجاهدى (پروانه)
اگر سپیده بیاید…
کلیم را چه نیازى که دل به طور دهد
به طور جلوه فروشد دلى که نور دهد
سپهر حلقه به گوش کسى که همچو کلیم
ز نور خویش فروغى به شمع طور دهد
اگر به خواب می آيی به ديدنم ای کاش
تمام عمر شود مثل خواب ، رويايی
به عزت وشرف لا اله الا الله
تمام شد همه رفتند ، حال می آيی؟
سید علی لواسانی
فخرالدین عراقى
نگارا! جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصرى شنیدى؟
تو را خوبى دو چندان آفریدند
زمان آمدنت را ولی نمی دانم
و سالهاست برايم که يک معمايی
هميشه منتظرم تا ببينمت اما
هزار جمعه گذشت و چرا نمی آيی؟
يوسف احمدی
عطار نیشابورى
صد هزاران اولیا، روى زمین
از خدا خواهند مهدى را یقین
یا الاهى، مهدیم، از غیب آر
تا جهان عدل گردد آشکار
تو از تولد يک اتفاق لبريزی
تو آن پرنده ی از اشتياق لبريزی
که پر کشيدی و رفتی بهار برگردی
هنوز منتظرم از قرار برگردی
زهرا نعمتی
ز غرقاب فراق خود رهى بنما به ساحلها
اگر دانستمى کویت، به سر مى آمدم سویت
خوشا گر بودمى آگه، ز راه و رسم منزلها
چو بینى حجت حق را، به پایش جان فشان اى فیض!
متى ما تلق من تهوى، دع الدنیا و اهملها
فیض کاشانی
منجي ما به خداوند قسم آمدني ست!
يوسف گم شده ي اهل حرم آمدني ست!
دست نویس
الا تو مرکز هستی شود تو را نگرم
شود که گوهر عشقت به جان و دل بخرم
شود ز معدن اخلاق و فضل و دانش تو
من سیاه روی نیز بهره ای ببرم
شود که وقت ظهورت کنم تو را یاری
کشی تو دست عنایت به مهر روی سرم
از این یتیمی غیبت رهائی ام بخشی
به راه عشق و ولایت تو خود دهی خبرم
شود که روی چو ماهت به چشم خود بینم
و یا به عالم رؤیا رخ تو را نگرم
برای لحظه وصلت مرا چه رو باشد
چگونه چشم تو بعد از جفای خود نگرم
در این که شاهد اعمال عالمی شک نیست
امان ز لحظه غفلت که می کنی نظرم
شاعر: محسن ربیعی
ز تقوا داد زاد ره، ز طاعت بست محملها
به حق سجاده تزیین کن، مَهِل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت، از آن سازند محفلها
شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل
فیض کاشانی
به نظر ميرسد اين فاصله ها كم شدني ست!
غير ممكن تر از اين خواسته ها هم شدني ست!
دارد از جاده صداي جرسي مي آيد!
مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد!
دست نویس
ز خود آهنگ حق کردند و بربستند محملها
دل بى بهره از مهرت، حقیقت را کجا یابد
حق از آیینه رویت، تجلى کرد بر دلها
به کوى خود نشانى ده که شوق تو محبان را
فیض کاشانی
منتي بر سر ما هم بگذاري ، بد نيست!
آه ،كم چشم به راهم بگذاري ،بد نيست!
نكند منتظر مردن مايي ،آقا؟
منتظرهات بميرند،ميايي آقا ؟
دست نویس
زندگي نيست ،ممات است تو را كم دارد!
ديدنت ارزش آواره شدن هم دارد!
از دل تنگ من ،آيا خبري هم داري؟
آشنا ،پشت سرت مختصري هم داري؟
دست نویس
روسوی حریم عشق او کن
با دلبر خویش گفتگو کن
شکیب تبریزی
برگوش دل آیدم ندا کای
آزرده جور روزگاران
شکیب تبریزی
ساحل چشم من از شوق به دريا زده است!
چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است!
جمعه را سرمه كشيديم ،مگر برگردي!
با همان سيصد و فرسنگ نفر برگردي!
دست نویس
گلبوته خاطرات عشاق
از عشق تو شد شکوفه باران
شکیب تبریزی
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
دست نویس
قهر تو شهاب دیو ظلمت
مهر تو فروغ جان یاران
شکیب تبریزی
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
دست نویس
فیض کاشانى
صبا از نکهت کویت نسیمى سوى ما آورد
ز سوز شعله شوقت چه تاب افتاد در دلها
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
دست نویس(دلنوشته)
یاد تو صفای نو بهاران
ذکر تو نوای جویباران
شکیب تبریزی
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
زهیر دهقانی آرانی
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
دست نویس نویسنده
فیض کاشانى
الا یا ایها المهدى، مدام الوصل ناولها
که در دوران هجرانت بسى افتاد مشکلها
تمام راه ظهور تو با گناه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
دست نویس نویسنده
روزی که شود قیامت آغاز
آنروز کند عدالت اعجاز
شکیب تبریزی
تو برگرد قول میدم جمعه بعد
واسه اومدنت آماده باشم
شاعر: نیلوفر حسینی خواه
الحاقیات:
شعر می گویم برایت تا طلوع آفتاب
صبحگاهان را تماشا می کنم با عشق ناب
تا که عمری در جهان است از پس غیبت درآ
ای فروغ آسمانی ! ساعتی بر من بتاب
حمیدرضا فاطمی
گز جلوه کنی ظلام عصیان
از صفحه کونمی شود پاک
شکیب تبریزی
در هجر تو دیده ها پر از ا شک
اندر طلب تو سینه ها چاک
شکیب تبریزی
ای فروغ روشن شبهای من!
ای طلوع صبح هر فردای من!
میشود پُر نور و روشن از رُخَت
ظلمت و تاریکی شبهای من
ای عدالتگستر دور از زمین
کِی شود دور از ستم دنیای من؟
فصل سردی چیره گشته بر بهار
خشک و پژمرده گشته گلهای من
از فراقت نالهها دارم به شب
تا رسد بر کوی تو آوای من
مالِکی بعد از خدا بر این جهان
شاه من! سلطان من! آقای من!
گشته گریان از فراقت دیدهام
شد خرابه منزل و مأوای من
هر شبی در بسترم زاری کنم
تا شبی آیی تو در رؤیای من
مسلم اناری
با این همه معاصی و غفلت عجیب نیست
یوسف اگر به وادی کنعان نمی رسد
محمد فردوسی
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
این کاسه را “فَاَوف لَنا” ایها العزیز
شاعر: مریم سقلاطونی
الحاقیات:
توجهی نظری گوشه چشمی ای آقا
یکی به دادِ دلِ بی قرارها برسد
جواد پرچمي
این جمعه هم گذشت و نیامد نگار ما
این جمعه هم نشد گرهای وا ز کار ما
شاعر: حسین علاء الدین
الحاقیات:
ای تکیهگاه هستی از غربتم برونآر
از تنگنای ظلمت تا اوج رستگاری
ای آرزوی دلها در صبح دولت تو
خوش میرسد به پایان، یک عمر انتظاری
ابراهیم سیفی نژاد
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هر كجا هست خدایا به سلامت دارش
شاعر: حافظ شیرازی/ غزل277
اوصاف ترا نهایتی نیست
در وصف تو بس بیان لو لاک
شکیب تبریزی
ای از کرمت سکونت خاک
تصویر تو در قلوب افلاک
شکیب تبریزی
محمد سعید میرزایی
این خانه ی پر از گلِ پژمرده هم هنوز
عادت نکرده است به مهمان نیامدن
آنانکه ترا به عشق جویند
هرگز ره غیر تو نپویند
شکیب تبریزی
محمد سعید میرزایی
این قصه مال توست بیا مهربانترین!
کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟
محمد سعید میرزایی
تقویم ، شرمسار هزاران نیامدن
یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن
با دیده دل توان ترا دید
ای کنز خفی جاودانی
شکیب تبریزی
آبیتر از نگاه تو پیدا نمیشود
دریا بدون چشم تو معنا نمیشود
تو آنقدر بزرگی و عاشق که وصف تو
در شعر ناسروده من جا نمیشود
در انتظار تو. به که باید پناه برد
وقتی که پلک پنجرهها وا نمیشود
این آسمان شبزده این لحظههای تار
در غیبت حضور تو فردا نمیشود
بغضی که راه حنجرهام را گرفته است
جز با حضور چشم تو دریا نمیشود
محبوبه بزم آرا
در حیطه فکر فکر ما نگنجی
دور از همه فکر و هر گمانی
شکیب تبریزی
در پرده غیبتی؟ولی نه
جاری به جهان و جانی
شکیب تبریزی
ساقیا بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت
حافظ
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
(سیدامیرحسین میرحسینی)
ای آنکه ز دیده ها نهانی
ازدیده نهان به دل عیانی
شکیب تبریزی
تمام راه ظهور تو با گنه بستم/ دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم.
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم/ دعا براي تو بازيست راست مي گويم.
اگرچه شهر براي شما چراغان است/ براي كشتن تو نيزه هم فراوان است.
(سیدامیرحسین میرحسینی)
زبان مهدی گو و دل بیقرار است
کجا دیگر کنون وقت قرار است
مرضیه بیات
اگر اینسن«هلالی» شرف پایه عشق
همه کس طالب این دولت پاینده شوند
هلالی جغتایی
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد…
سید حمید رضا برقعی
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
صدیقه علیپور
گر تو آن طلعت فرخ بنمایی روزی
تیره روزان همه با طالع فرخنده شوند
ظ
هلالی جغتایی
در انتظـار دیـدن رویـت گذشتـه است
بیش از هزار سال و ، مه و روز و شب و قرون
حمیدرضا فاطمی
مگر یکشنبه ها روز خدا نیست
بیا این دل شکستن ها روا نیست
ز تاریکی دل هامان غمینی
چسان روشن شود وقتی سنا نیست؟
اسماعیل تقوایی
هیچ ذوقی به ازین نیست که ازغایب شوق
چشم من گرید و لبهای تو در خنده شوند
هلالی جغتایی
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم…….
سید حمید رضا برقعی
بیا طاقت ندارم جمعه دیر است
دلم در دست عشق تو اسیر است
شکیبایی کسی می خواهد از من
که آگه نیست دل پیش که گیر است
اسماعیل تقوایی
عصر یک جمعه ی دلگیر… خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف
نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی…
سید حمید رضا برقعی
بر دفتر زمانه، به عنوان خاطرات
هر صفحه را به خون شهیدی نگاشتیم
حمید سبزواری
جمع خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی
تو برون آی، که این جمله پراکنده شوند
هلالی جغتایی
برسر خاک شهیدان اگر افتد گذرت
کشته و مرده ، همه از قدمت زنده شوند
هلالی جغتایی
دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت
هجرانِ روی تو دل ما را مذاب کرد
محمد سهرابي
حمیـد اگرچـه نبـاشـد به دیدنـت لایـق
به چشم او بنما روی خود نشان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمی
گر به خاک قدمت سجده میسر نیست
سرفرازان جهان جمله سرافکنده شوند
هلالی چغتایی
زهر عنایت تو قلب من شود روشـن
و یا زدیدن رویـت دلـم جـوان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمی
جای آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند
سلطنت را بگذارند و ترا بنده شوند
هلالی جغتایی
چو درد من تو بدانی بکن تو درمانش
چه حاجت است که آن را کنم بیان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمی
نظر زمردم بیمار چشم او دارم
فدای دوست که محتاج این عیادت نیست
رضا شیبانی اصل
کاش برگردی که دیگر هر کثیف کافری
خویش را خواند مسلمان گریه می آید مرا
احسان نرگسی رضاپور
اگر کنی تو نگاهی به این غریق گناه
شوم زجمله گناهان چو کودکان مهدی ( عج )
حمیدرضا فاطمی
شکست طائر و در بند شد ولی صد شکر
که حظ بندگی دوست در سیادت نیست
رضا شیبانی اصل
عمری در آرزوی تو بودیم و پیر شد
آن طفل انتظار که بر در گذاشتیم
حمید سبزواری
ای که هستی ابن زهرا آنکه نور هستی است
کرده ظلمت سخت عصیان گریه می آیدمرا
احسان نرگسی رضاپور
با یادت ای سپیده چه شبها که داشتیم
در باغت ای امید چه گلها که کاشتیم
حمید سبزواری
اندر این دنیا به جز تو ای عزیز فاطمه
همّه هستند و از ایشان گریه می آید مرا
احسان رضاپور نرگسی
باران چگونه باز نگردد به آسمان
دنيا چگونه سخت نگيرد به چلچله؟
مرتضی حيدری آل کثير
جمعه را گویند عید است ولیکن بی توام
عید هم چون یوم احزان گریه می آید مرا
احسان رضاپور نرگسی
اين سينه ها به فکر « الم نشرح» تو نيست
چيزی به گوش خاک بخوان مثل «زلزله»
مرتضی حيدری آل کثير
اگر زچشم سیاه خمار می نوشی
شب شراب بریزد که بامدادت نیست
رضا شیبانی اصل
زدشمنان تو در سینه کینه ای دارم
کمر به خدمت تو بسته ام به جان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمي
باز جمعه باز هجران گریه می آید مرا
باز یک دنیای ویران گریه می آید مرا
احسان رضاپور نرگسی
بیا مهدی جهان در انتظار است
برای دیدنت ساعت شمار است
مرضیه بیات
به نام عشق تو این آتشی که دارم من
به باد اگر ندهد خاک من،محبت نیست
رضا شیبانی اصل
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
زهیر دهقانی آرانی .
چوعشق گفت برو عقل گفت با سر برو
به راه تو وسط عقل و عشق حسادت نیست
رضا شیبانی اصل
اراده نیست که ما را به راه عشق آورد
به حکم حسن تو راهی بجز ارادت نیست
رضا شیبانی اصل
از غيبت امامم ، در اوج التهابم
از جور هجر مولا ، صبرانه اي نمانده . . .
طاهره حسن آبادي
در انتظار تو مردن کم از شهادت نیست
که در نشستن ما نیز رنگ عادت نیست
رضا شیبانی اصل
گل جلوه كرد پيشش ، گلبرگ ها بيفتاد
سرو بلند پيشش ، تا قهقرا بيفتاد . ..
طاهره حسن آبادي
خیال آرمانشهری است در سر ،اهل حکمت را
نخواهد بود جز نقش خیال، این آرمان بی تو
غلام رضا محمدی تبریز
به هر کجا که بود محفلی بپا ای جان
حدیث نام تو باشـد به هر زبان مهدی ( عج )
حمیدرضا فاطمی
به هر کجا که بود محفلی بپا ای جان
حدیث نام تو باشـد به هر زبان مهدی ( عج )
حمیدرضا فاطمی
تمام ِ جمعه ها را صبر كردم
اقلاً جمعه يِ اين هفته برگرد
سيد حبيب نظاری
زمین دوزخ شد و راه گریزی نیست انسان را
که خواهد برد انسان را به شهر آسمان بی تو
غلام رضا محمدی تبریز
اگر به حکم توبا دشمنان شود جنگی
دفاع کنم زحریمت به مال و جان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمي
خدای من دل چشم انتظار من تا چند
به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟
سعید بیابانکی
کسی غیر از تو از بازوان صبح نگشاید
نبیند روشنایی را ، شب زندانیان بی تو
جلال محمدی تبریز
مگر از پیشانی ات روشن شود عالم
تباهی هست وتاریکی، کران تا بیکران بی تو
جلال محمدی تبریز
به هر دشتی هزاران لاله از تیغ ستم در خون
به هر باغی به خاک افتاده صد سرو جوان بی تو
جلال محمدی تبریز
بزم وصال می طلبد جان ز عاشقان
خوشبخت آن که در ره جانان شهید شد
سید حسین هاشمی نژاد
بجز خون و خشونت، زخمها، زنجیر و زندانها
چه دارد روزگار آزاده را، ای مهربان بی تو
جلال محمدی تبریز
برای زیستن شوری نباشد درجهان بی تو
به سوگ زندگی، خون بارد از چشم زمان بی تو
جلال محمدی تبریز
کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه آشنا درست میکنی
علی اکبر لطیفیان
غروب بود صدایی زجمکران می گفت
شبی که ندبه شود مستجاب نزذیک است
غلام رضا رزمی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
استاد علیرضا غزوه
غروب جمعه و یک سینه سوگند
به زخم سرخ هر آیینه سوگند
الهی در فرج تعجیل فرما!
به موعود شب آدینه سوگند
رضا یزدانی
به نام صبح و سپید سرود لالایی
بخوان که چشم سیاهی به خواب نزدیک است
غلام رضا رزمی
سیصد وسیزده تن از خوبان
اولین خیل یاوران مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
زمین، قبیله مستضعفان از آن شماست
زمان به وعده ی ام الکتاب نزدیک است
غلام رضا رزمی
از همه آینه ها زلف رها کرده تری
می زنند آینه ها سنگ تو را بر سینه
علیرضا قزوه
روی تودر کجا توان دیدن
مسجد سهله ،جمکران مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
فرموده ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانهی هجران و دوری است
یوسف رحیمی
در آسمان کلاغان ز مشرق سیمرغ
طلوع سیصد و سیزده عقاب نزدیک است
غلامرضا رزمی
ترسم از غفلت و اعمال بد خویشتن است
ورنه از خصم زبون واهمه ای نیست مرا
حمیدرضا فاطمی
به یمن ریزش باران به سمت بسته شدن
لبان خشک کویر وسراب نزدیک است
غلام رضا رزمی
بپا شود چو به عالم حکومـت عدلـت
تو واژگون بکنی کاخ ظالمـان مهدی ( عج )
حمیدرضا فاطمي
چو غیبتت شده طولانی ای امید نجات زمـان آن نرسیـده شوی عیان مهدی ( عج )
حمیدرضا فاطمی
فسـاد و ظلـم گرفتـه تمـام عالـم را بیا و از عدالت خود پرنما جهان مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمی
زسمت کعبه می آید صدای ابراهیم
شبی که بتکده گردد خراب نزدیک است
غلام رضا رزمی
غیر غوغای غمت همهمه ای نیست مرا
جز دعای فرجت زمزمه ای نیست مرا
حمیدرضا فاطمی
ما را که ره دهد به سراپرده وصال
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
سعدی
در انتظار ظهورت دلــم به تنـگ آمد نه من که منتظرت مردم جهان مهدی (عج)
حمیدرضا فاطمي
طلوع مغربی آفتاب نزدیک است
جهان به ورطه ی یک انقلاب نزدیک است
غلام رضا رزمی
اگر چه روی زمینـی و بین ما هستـی وجود تو ، بُود از اهل آسمان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمي
چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک
آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک
یوسف رحیمی
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
حافظ/ غزل 34
بیا که حال زمین هم گرفته است آقا
بیا که فرصت دیدار سخت محدود است
مصطفی دانش
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست
حافظ/ غزل 39
تو کدام آینه ای ، ای شرف الشمس غریب
که زد از دوری دیدار تو چشمم پینه
علیرضا قزوه
تو رهنمای غریبــان به هـر بیابـانی اگر که گم بشود ره به کاروان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمي
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
سعدی
چو یاد روی تو اْفتم سرشکـم از دیده ز دوری رخ خـوبت شود روان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمی
در این روش که تویی گر به مرده برگذری
عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش
سعدی
ندبه خوانیم تو را هر سحر آدینه
تو کدام آینه ای ؟ صل علی آیینه
علیرضا قزوه
سلام من به تو یا صاحب الزمان مهدی (عج )
فـدای آن قـد رعنای مـه نشان مهدی (عج )
حمیدرضا فاطمي
اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم
که آبگینه من نیست مرد سندانش
ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز
کنند چون نکنند احتمال هجرانش
سعدی
این اشک ها شده همهی آبروی من
چشمی گشا به روی من ای آرزوی من
یوسف رحیمی
ما دگر بی تو صبر نتوانیم!
که همین بود حد ا مکانش…
سعدی/ غزل 330
هر صبح و شام غرق عزا گریه میکنی
با روضه های کرب و بلا گریه میکنی
یوسف رحیمی
بیا که آمدنت را زمانه دریابد
وروزگار که بوی بهار نشنوداست
مصطفی دانش
تمام شیعـیان دائـم به یـادت دعـا گویان که تا بینـند شادت
خـدا را کی دهد حکم جهـادت جهان را پر کنی از عـدل و دادت
حمیدرضا فاطمی
ببین که کوچه صبر و قرار مسدود است
هزار درد وبلا هست و راح و روحی نیست
مصطفی دانش
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان
یوسف رحیمی
سلام من به تو یا صاحب الزمان مهدی(عج)
به آن گل زیبای مه نشان مهدی(عج)
حمیدرضا فاطمی
این خاک غرق ندبه و آه است العجل
هر صبح جمعه چشم به راه است العجل
یوسف رحیمی
بیــا و حاجت ما را روا کـن تو درد دردمنـدان را دوا کـن
ز جمـع مؤمنین دفـع بلا کـن قلوب عـاشقـانت باصفــا کـن
حمیدرضا فاطمی
یا این دل شکسته ی ما را صبور کن
یا لا اقل به خاطر زینب ظهور کن
یوسف رحيمي
نور است در دو عالم ، از روی ماه مهدی
گلهای باغ جنت ، شــد فرش راه مهدی
عشق و صفـا و خوبی ، دارایی دل مــــا
دلهـــــای عاشق مــــا ، نذر نگاه مهدی
جواد مزنگی
بی قرارِ تو ام و در دل تنگم گله هاست
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
« اسـتاد فاضل نظری »
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور
ای گل به شکر آنکه تویی پادشاه حسن
حافظ
ای منتقم بیا و بگیر انتقام را
یعنی در آر تیغ میان نیام را
محمد فردوسي
جمعه ها خسته شدند ازقرن های انتظار
کن دعایم یابن زهرا بی قرارم بی قرار
فاطمه خواجویی راد
غروبِ جمعه تو را خوانده ایم و فردا صبح
دوباره هر که رَوَد تا به کارها برسد
جواد پرچمي
چو درد من تو بدانی بکن تو درمانش
چه حاجت است که آن را کنم بیان مهدی (عج )
حمید رضا فاطمی
مثل عکسِ رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
شعر: فاضل نظری
الحاقیات:
تا من،منم، ضمیر تو پیدا نمی شود
باید برای دیدن تو انقلاب کرد
محمد سهرابي
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
سید مجتبی شجاع
اينجا همه ادعاي ياري داريم
يك جمعه بيا و امتحان كن مارا
كاظم بهمني
بیـا و پرچـم ایمـان برافـــراز بسـاط ظالمـان از بن برانـداز
به دشمن چون یل آدینـه برتاز شکـوه و فـرّ او در هم فرو سـاز
حمیدرضا فاطمی
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
نغمه مستشار نظامی
بیا مهدی به ما یک دم نظـر کن شب تاریک ما را هم سحـر کن
لباس رزم خود مولا به بـر کن ندای من« أنا المهدیت » سـرکن
حمیدرضا فاطمی
هنوز بی تو زمین آه در بدن دارد
هنوز باد سحر راه عیش نگشود است
مصطفی دانش
تو را در آسمـان ها دیـده بودم به راه کهـکشـان ها دیـده بودم
در اوج بیکـران ها دیـده بودم در اعصـار و زمان ها دیـده بودم
حمیدرضا فاطمی
از ديده نهان اما اندر دل من جايش
او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد
علامه میر جهانی
تو محبـوب دل اهـل زمیــنی شفــا بخـش قلـوب مؤمنینی
امیــد و کعبـه مستضعفیــنی نگهـدارنده ایـن ســرزمینی
حمیدرضا فاطمی
بهل که پرده حسنت ملال آلود است
فضا بدون توتاریک وآسمان دود است
مصطفی دانش
تو خورشیـد بلنــد آسمـانـی چـراغ عـالـم افـروز جهـانـی
تو خصـم ظـالمـان و کافـرانـی به هـم کوبنـده مستکبـرانـی
حمیدرضا فاطمی
ای صبح مهر بخش دل از مشرق امید
بنمای رخ که طالعم از شب سیه تر است
مشفق کاشانی
يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش
كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد
علامه میر جهانی
ستاره ای شبی از آسمان فرود آمد
و مژده داد كه صبح ظهور می آيد
ناصر فيض
دلم یک بار بویش را زیارت کرد… این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
علیرضا قزوه
در انتظار ظهور بهار بیتردید
تحمل شبح زحمی خزان زیباست
پیام جهانگیری
بیــا کــه دل بــه امـــید تـــو بســـتم آقــا جـان وزین عمـل به خدا مست مستم آقا جان
به هر چه دل بسپردم پس از یکی دو سه روز بــه اعــتبار تـــو آن را گســستم آقا جان
شهاب نجف آبادی
عاقبت او ظهور خواهد كرد
خاك را غرق نور خواهد كرد
فاطمه سالاروند
کویر شد دل عشّاق و آسمان خشکید
بیا که عشق ببارد ، بهار منتظر است
محمد رضا سلیمی
تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم
کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟
یوسفعلی میرشکاک
باز آکه از فراق تو ای غایب از نظر
دامن زخون دیده چو ذریای گوهر است
مشفق کاشانی
من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا
فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟
علی اکبر لطیفیان
این جمعه هم غروب شد اما نیامدی
ای آخرین سلاله ی زهرا نیامدی
يوسف رحيمي
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
فاضل نظری
گاهی برای آمدنت گريه می كنم
آنقدر هم به جان تو بی عار نيستم
استاد علی اكبر لطيفيان
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستیوبین من و تو فاصلههاست
فاضل نظری
با اين هجوم عشقت ، اي خوب آسماني
از قلب داغدارم ، ويرانه اي نمانده !
طاهره حسن آبادي
در حجاز خمار چشمانت
باغ انگورعسکری داری
باده ات کهنه کار می خواهد!
عده ای خاص مشتری داری
وحید قاسمی
بر لب دعای ندبه و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست ، ادا در می آوریم
محمد علی رحیمی
دارم اميد از رب ، كآيي به سوي خانه
هرچند كز سرشكم ، كاشانه اي نمانده
طاهره حسن آبادي
مگر ز راه محبت به داد من برسی
که من ز دام شیاطین نرسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
رهبر معظم انقلاب
ز عشق روی تو داغی نشسته بر جانم
بیا که دیگر از این داغ خسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
رهبر معظم انقلاب
دلم رمیده ز خلق است و روزگارم تلخ
ز هر چه غیر وجودت گسسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
غم مخور «محسن صافی» که یقین
روزی آن قرص قمر می آید
محسن صافی
نگاهم باز بر در ماند برگرد
خیالت باز در برماند بر گرد
تمام عمر چشم خسته ما
به یادت همچنان تر ماند برگرد
غلامرضا کرمی گناوه
چه صبحدم که به یادت دعاکنان گفتم
به رغم عهد کسان عهد بسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
صاحب عصر مهدی
آخرین فخر بشر می آید
محسن صافی
مصطفی باز کند جلوه گری
مرتضی بار دگر می آید
محسن صافی
بگذرد تلخی دوران فراق
روزگاری چو شکر می آید
محسن صافی
چشم امید به در بگشاید
مردی آزاده ز در می آید
محسن صافی
چه عشق ها که به جانم چو ماه تابیدند
ولی به غیر تو من دل نبسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
چشم امید به در بگشاید
مردی آزاده ز در می آید
محسن صلفی
چه روزها که به راهت نشسته ام بی تو
به زیر بار غمت دل شکسته ام بی تو
حميدرضا فاطمي
میرسد خسروخوبان از راه
قبله اهل نظر می آید
محسن صافی
یا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد
بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد
شعر علامه میر جهان
آن سفر کرده که دل برده زما
جان جانان زسفر می آید
محسن صافی
من آنچه را که گویم و خندم به ظاهر است
رازی درون سینه نهان، تا نهان بسوخت
حمیدرضا فاطمی
می رسد صاحب تیغ علوی
نگهت صبح ظفر می آید
محسن صافی
از تبار نبی و نسل علی
گلبنی نیک گهر می آید
محسن صافی
تنها نه من ز غصه ی تو گشته ام نحیف
خلقی ز دوریت به زمین و زمان بسوخت
حمیدرضا فاطمی
از پس دورترین خطه نور
سیدی پاک گهر می آید
محسن صافی
آتش گرفت جانم از این عشق جان گداز
کز انتظار دیدن رویت جهان بسوخت
حمیدرضا فاطمی
نیمه شد ماه ، ماه من برگرد
رحم بنما به آه من برگرد
شاعر : قاسم نعمتی
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده ام عنان بی تو
رهبر معظم انقلاب
فارس عرصه آزادی و عشق
مظهر شوکت و فر می آید
محسن صافی
ساقي ! طلب كن از رب ، جام و ، ز مي بنوشان
اين خستگان مسكين ، _ ميخانه اي نمانده _
طاهره حسن آبادي
باز آدگر که سایه دیوار انتظار
سوزنده تر از تابش خورشد محشر است
مشفق کاشانی
فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را
لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم
تا بگوییم : رسیدیم و ندیدیم تو را
کاظم بهمنی
شاهان ز «فقیران» درت روی مگردان
بردرگهت افتاده به صد گونه امیدیم
میرزای نوغانی
مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضی من دوا نشود
رهبر معظم انقلاب
ای دست خدا دست برآور که زدشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
میرزایی نوغانی
چه جورها که کشيدند بلبلان از دي
به بوى آنکه دگر نوبهار باز آيد
حافظ
مهدی بیا که چشم به راهت نشسته ام
دلهای پاک منتظران ، بی گمان بسوخت
حمیدرضا فاطمی
ما چشم براهیم به هر شام و سحر گاه
در راه تو از غیر خیال رهیدیم
میرزایی نوغانی
از ابرهای تيره بپرسيد اين سؤال:
خورشيد اين قبيله چرا دير کرده است؟
حسين سنگری
دانـم چرا که رخ ننمـایی به هر کسی
آن کس که دید روی تو را ، شادمان بسوخت
حمیدرضا فاطمی
هر وقت از زمانه تو را کرده ام طلب
در پاسخم اشاره به تقدير کرده است
حسين سنگری
ای حجت حق پرده زرخسار بر افکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
میرزایی نوغانی
برگرد ای حماسه ی جاويد روزگار
حال خوشم بدون تو تغيير کرده است
حسين سنگری
شاها بتولای تو در مهد غنودیم
بریاد لب لعل توما شیر مکیدیم
میرزایی نوغانی