یلــداي آنــلاين با خــانواده کوثـر بـلاگ!
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست
يلداي آنلاين با خانواده ی كوثر بلاگ
30 آذر 1395 از ساعت 18 الي 21
مشاعره آنلاين از ديوان حافظ
با حضور کاربران و مسئولین کوثر بلاگ
مشاركت از طريق نظرات اين مطلب و ارسال فقط يك بيت شعر از حافظ با حرف آخر بيت قبل (به صورت مشاعره)
يك كاربر نبايد پاسخ دهنده بيت خود باشد - حتماً پیش از ارسال شعر، صفحه خود را بروزرسانی (رفرش) کنید تا مطمئن شوید کاربر دیگری پیش از شما اقدام به ارسال نکرده باشد.
مجوز ورود: هديه يك صلوات با صدق دل به حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف
ما حافظ را فقط به عنوان یک حادثهی تاریخی ارج نمینهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است. دو خصوصیت وجود دارد که به ما حکم میکند که از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده کنیم. اول: زبان فاخر اوست که همچنان در قلهی زبان فارسی و شعر فارسی است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجی بسازیم به سوی زبان پاکِ پیراستهی کامل والا؛ چیزی که امروز از آن محرومیم. … دوم: معارف حافظی است که خود او تکرار میکند که از نکات قرآنی استفاده کرده است. قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و دیوان حافظ مستفاد از قرآن است و خود او اعتراف میکند که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است.
من همین قدر بگویم که حافظ همچنانی که تا امروز شاعر همهی قشرها در کشور ما بوده، بعد از این هم شاعرِ همه خواهد ماند و امید است که هر چه بیشتر ما توفیق پیدا کنیم که معارف این شاعر بزرگ را از اشعارش بفهمیم و شخصیت او را بیشتر درک کنیم و آن را پایهی خوبی قرار بدهیم برای پیشرفت معرفت جامعهی خودمان و فرهنگ کشورمان (مقام معظم رهبري)
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
سلام یلداتون پربرکت
به وبلاگ یاسین خوش آمدید
yasin93.kowsarblog.ir
به كلخنگ و بليط و كشك و قارا
به شال و گيوه و دبيت و چوقا
به گاو ، و بره و ميش و يه جفت بيگ
به ماست و پينه و ، روغن منه خيگ
به سازو رقص و آواز منه دشت
به برف نو نشسته سر منگشت
به هرشهر و ديار كه حونه داری
خجسته باد یلدایت ای ایرانی
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
______
من بنا به دلایلی شب گذشته یلدا نداشتم حیفم امد رشته ای از این مشاعره را در دست
نگرفتهباشم، با عرض معذرت بخاطر چشم پوشی از تاریخ مشاعره آخرین بین شعر را من گفتم :)
سلام.
ایده جذاب و متفاوتی بود:
آرزوی توفیق
سلام…
چه عالی!
خیلی حیف شد که دیر متوجه این حرکت زیبا شدم…
ان شاء الله موفق باشید…
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
من آن فریب که در روی تو می بینم
بس آب روی که با خاک ره بر آمیزد
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام
___________________________
پشتیبان عزیزم خداقوت!
امشب به من خیلی خوش گذشت با این مشاعره :)
البته اولش حواسم به ساعت 21 نبود ولی حالا که دیدم شما هم بعد از تایم مقرر ، مشاعره رو ادامه دادید به خودم جرات دادم بیتی رو ارسال کنم .
اوقات خوبی داشته باشی
التماس دعا
ممنون برای خلق خاطرات شیرین :)
ببخشین اشتباه شد
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
ببخشین اشتباه شد
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمی پرستی
الحاقیات:
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکر خارا
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
ور باورت نمیکند از بنده این حدیث
از گفته ی کمال دلیلی بیاورم
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه در کسی
گوید تورا که باده مخور گو هو الغفور
ديشب به سيل اشک ره خواب مي زدم
نقشي به ياد خط تو بر آب مي زدم
برنامه خوبی بود
ممنون از همه دست اندرکاران
موفق باشید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
ضمن تبریک و تشکر مجدد
برایتان سلامتی و نشاط ارزومندم.
دریاد کوه در ره و من خسته و صعیف
ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
قسم به چشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
اگر بدست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیاه باد و خانمان فراق
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
الا یا ایها ساقی ادکاسا و ناولها
که عشق آساننمود اول ولی افتاد مشکل ها
آنکه پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
می کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشابند قبا ای مه خورشید کلاه
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
شب یلداتون مبارک
موفق باشید
الحاقیات:
در این خمار کسم جرعه ای نمیبخشد
ببین که اهل دلی در میان نمیبینم
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک اندار
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گر و باده و دفتر جایی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
در میخانه بسته اند دگر
اِفتتح یا مفتح الابواب
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
یا رب این آیینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
یا رب چه در خور آمد گردش خط هلالی
زیادتی مطلب کار برخود آسان کن
صراحی مب لعل و بتی چوماهت بی
زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
دارم از لطف ازل جنّت فردوس طمع
گرچه درباني ميخانه فراوان کردم
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
تو خوش مي باش با حافظ برو گو خصم جان ميده
چو گرمي از تو مي بينم چه باک از خصم دم سردم
مائیم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
سلام یلداتون مبارک
ببخشید تا بیایم تایپ کنیم ترتیب مشاعره بهم می خوره
شرمم از خرقه آلوده خود مي آيد
که برو وصله بصد شعبده پيراسته ام
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
درنيل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآن قّد نِدمتَ وَ ما يَنفَعُ النّدَم
مطرب عشق عجب ساز و نوای دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جائی دارد
شاه عالم را بقا و عز و ناز
باد و هر چيزي که باشد زين قبيل
تا نگردی آشنازین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
يارب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ازو خصم به دام آمد و معشوقه به کام
در ده بیاد حاتم طی جام یک منی
تا نامه سیاه نجیلان کنیم طی
وصال دوست گرت دست می دهد یک دم
برو که هر چه مرادست در جهان داری
داور دین شاه شجاع آنکه کرد
روح قدس حلقه امرش بگوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
دل داده ام به ياري شوخي کشي نگاري
مرضيه السجايا محموده الخصائل
یا رب اندر کنف آن سایهی سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
يا رب اين آتش که در جان من است
سرد کن زانسان که کردي بر خليل
من چون خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب می نبندد چشمم به جز خیالی
سلام و عرض تبریک
شرمنده تا بخواهیم بیتی را بنویسیم یکی دیگر از دوستان نوشته و نا خواسته ترتیب مشاعره به هم می خورد.
ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
هرچه آغاز ندارد نپذيرد انجام
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمی آید
لاله ساغر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
ز خون که رفت شب دوش از سراچة چشم
شديم در نظر رهروان خواب خجل
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
ز آنجا که فیض جام سعادت فروغ تست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
________________
به به ! الکی مثلا داریم تشویق میشیم
دل از من بُرد، روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
درا که درد دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی بیاد خطّ تو برآب میزدم
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
سحر با باد می گفتم حدیث آرزو مندی
خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
با سلام و احترام
دوستان دو دقیقه توقف!
قرائت دعای فرج با توجه و صدق دل!
الحاقیات:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
نمی کند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشم و فر دولت او
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
شیشه بازی سر شکم نگردی از چپ و راست
گر بر این منظر بنشین نفسی بنشینی
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
من نه آن رندم که ترک زاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
ببخشید من هر بار رفرش میکنم تا تایپ کنم نظرات بعدی ارسال میشه
دردم از یار هست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یارب کرا داور کنم
دور فلکي يکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
میخواستم که میرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطر گردان را شکر در محجر اندازیم
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
با سلام
ضمن تبریک و تشکر از مشارکت کاربران محترم
لطفاً پیش از ارسال بیت مورد نظر، یکبار صفحه را رفرش کنید شاید کاربر دیگری زودتر از شما پاسخ ارسال کرده باشد. در این صورت بیت شما، ترتیب مشاعره را برهم خواهد زد.
در صورتی که مشاهده کردید کاربری قانون مشاعره را رعایت نکرده، نظر وی را نادیده بگیرید و با شعر قبل از آن ادامه دهید.
متشکرم.
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن اين زمزمه مگسل
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش