17
آبان

پرسش ها و پاسخ های محرمی (4)

تحقیقاً یکی از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. مقام معظم رهبری

فراخوان «شور و شعور حسینی » ویژه وبلاگ نویسان سامانه کوثر بلاگ

  • در این فراخوان در ایام محرم و صفر، و در فواصل زمانی مناسب، سوالی مطرح و کاربران با شرکت در بحث پاسخ های خود را ارائه می نمایند. پس از رسیدن به نتیجه مطلوب، پاسخ ها جمع بندی شده در پایگاه «شور و شعور حسینی» درج شده و تنها کاربران شرکت کننده می توانند مطلب را کپی و در وبلاگ خود باز نشر دهند.
  • پاسخ ها حتما مستند و یا مستدل باشد.
  • ضمنا کاربران می توانند سوالات و پیشنهادات خود را از طریق نظرات مطرح نمایند.

سوال چهارم:

چرا کوفیانی که با آن همه شور وشوق از امام حسین علیه السلام دعوت کرده بودند، حضرت را یاری نکرده و علیه ایشان جنگیدند؟

پاسخ خود را در قسمت نظرات بنویسید…

لینک های مرتبط:

پرسش ها و پاسخ ها (1)

پرسش ها و پاسخ ها (2)

پرسش ها و پاسخ ها (3)


free b2evolution skin
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(15)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
15 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر از کلیه شرکت کنندگان محترم، زمان پاسخگویی به این سوال پایان یافته و کاربران می توانند پاسخ را یک روز پس از اتمام زمان پاسخگویی، در پایگاه شور و شعور حسینی سامانه به ادرس ذیل مطالعه فرمایند. نظرات تکمیلی و نقد خود را در همان پایگاه ذیل مطلب مربوطه ارائه فرمایید. همچنین شرکت کنندگان گرامی می توانند پاسخ را کپی و در وبلاگ خود با ذکر منبع - پایگاه شور و شعور حسینی- باز نشر دهند.
http://soogvare.kowsarblog.ir/?p=297394&more=1&c=1&tb=1&pb=1
متشکریم.

1395/09/04 @ 23:05
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars

عهد شکنی و یاری نکردن امام معصوم طبق طالعات انجام شده و سخنان بزگان به چند دلیل می باشد:
1-خوردن مال حرام که طبق فرموده امام حسین در عاشورا نیز چون یزیدیان شکمشان از مال حرام پر شده بود سخن حق را نشنیده و دعوت حق را نیز نپذیرفتند…
2-سیاه شدن و قصی شدن قلب های ایشان توسط گناه های انجام شده
3-نداشتن بصیرت نسبت به امام زمان خود و دشمنان زمانه
4-نداشتن اراده و ناپایداری در برابر پول و جایزه هایی هنگفت که یزید به ایشان پیشنهاد دادو فروختن امام خود بجای این اموال و جوایز
امید واریم این ناخالصی که در دعوت و یاری نکردن امام بعد ظهور امام زمان حضرت مهدی(عج) بعد از این همه ادعای انتظار و دعوت از امام زمان برای ما تکرار نشود….

1395/09/04 @ 12:28
نظر از: منتظــرطلــوع [عضو] 

بسم رب شهدا و صدیقین

جواب این سوال وقتی معلوم میشه که صفات کوفیان رو از زبان حضرت زینب(س) مورد دقت قرار دهیم:
حضرت در امالی شیخ طوسی در چند روایت صفاتی برای کوفیان برشمرده اند مانند:1-دنیا طلب
2-اهل عُجب و غرور 3- اهل بغض و کینه‌جویی بی‌جا 4- اهل دروغ/ و لاف زدن5-چاپلوسی کردن6- مانند دشمنان، اهل طعنه زدن، عیب‌جویی و نمک به زخم پاشیدن و بدگویی هستند7-بی وفا هستند
.وحضرت بعد از برشمردن عیوب کوفیان خطاب به آنها میفرماید:
البته شما خوبی‌هایی هم دارید، ولی خوبی‌های شما مثل سبزۀ داخل لجنزار است یا مانند شیء گران‌بهایی است که روی قبر گذاشته باشند.
وحضرت سجاد(ع)وقتی در کوفه صدای شیون زنان کوفی را میشنوند،با صدای ضعیفی میفرمایند:اگر اینها که گریه میکنند،مردان ما را نکشتند؟!پس چه کسی آنها را کشت؟!
پس میشود نتیجه گرفت علاوه بر ویژگییهایی که برای کوفیان ذکر شد،زنان آنان هم در تشویق و ترغیب مردانشان برای جنگ با حسین(ع)نقش اساسی داشتند و با آنها در این ننگ و این جنایت شریک هستند.

1395/08/30 @ 17:05
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

عوامل رشد روحية كوفي‌گري ????

مگر نه اين‌كه وقتي غوغا فراهم آيد عقل و دين هر دو فرو مي‏افتند؟ و مگر نه اين‌كه كوفيان مجسّمه غوغا بودند؟ حال به من بگو: چون اهل غوغا بودند خوب نمي‏انديشيدند و مقيد به تعهدات ديني نبودند؟ و يا چون تدبّر در دين نداشتند اهل غوغا شدند و نتوانستند از فرستادة امام، خوب نگهداري كنند و مرعوب تهديد عبيدالله شدند؟ هر دو جواب يكسان است، عمده آن است كه تدبّر و تعقّل و دينداري را فرو ننهي و به غوغا دامن نزني، وگرنه از حكمت حسيني دور مي‏افتي هر چند دل در هواي حسين(ع) داشته باشي.
مردمي كه غيرت قبيلگي، آنها را به حركت درآورد و دين را در زير ساية علماء دين نديده باشند، و اگر هم پاي منبري مي‏نشينند، بيشتر با انگيزه‏اي غير از تعليم و تربيت و وعظ، دلشان در شور گروه و قبيله‏شان مي‏تپد، به راحتي جمع مي‏شوند و به تعداد 18000 نفر با فرستاده امام بيعت مي‏كنند، و با يك تحليل سياسي يكي از خان‌زاده‏هاي كوفه پراكنده مي‏شوند.(پاورقی: در كوفه شايع كردند كه سپاه شام در راه است و با اين شايعه رعب در دلِ همه افتاد، و يكي نپرسيد مگر از كوفه تا شام راه كوتاهي است كه كوفيان فرصت تجهيز شدن نداشته باشند، و مگر مردم كوفه از نظر توان و قدرت كمتر از شاميان‌اند كه نتوانند با سپاه شام مقابله كنند.) چراكه نه به جهت وظيفة ديني بيعت كردند و نه بر اساس تكليف ديني مسلم‌بن‌عقيل را ترك نمودند. اين مردم نهضت حسين(ع)را متوقّف نكردند ولي خودشان عبرت روزگار شدند، تا ما در عمل زدگي همه عمر را به شنزار سياست زدگي و حبّ جاه و مقام و گروه، فرو نبريم و از خود باز نمانيم و بيشتر در تربيت معنوي خود بكوشيم
دیده شده در کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها

1395/08/29 @ 12:24
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

. امّا قصّة كوفه، قصّه ديگري است. با مرگ معاويه به امام نامه نوشتند، ولي ياريش نكردند و با مرگ يزيد، آتش انتقام در بين آنها سر به آسمان برداشت، اما ديگر شرمنده‌تر از آن بودند كه باز به امام سجّاد(ع) نامه بنويسند و از او دعوت كنند.
شمشيرها را بي‌پروا از غلاف بيرون آوردند و به هر شكلي كشتند، هم آن را كه بايد بكشند و هم آن را كه بايد نكشند، هم آن‌طور كه بايد بكشند و هم آن‌طور كه بايد نكشند، هم آن‌طور كه بايد كشته شوند و هم آن‌طور كه بايد كشته نشوند. اين است سرنوشت شيعياني كه از حكمت ديني فاصله مي‏گيرند و به عمل‌زدگي و قبيله‌گرايي و باندبازي مي‏افتند. كوفه يك خبر و عبرت بزرگ براي ما دارد. عبرت ازكوفه؛ يعني اگر مي‏تواني اين‌گونه آدم‌ها (شيعة باندباز بي‌حكمت) را اصلاح كن، و اگر نمي‏تواني از آن‌ها فاصله بگير و مواظب باش اگر مي‌خواهي راه سعادت را كه راه حكمت حسيني است، پيشه كني؛ بايد از اوّل چون اصحاب كربلا در راه حسين(ع) پاكباز باشي، آري؛ علاقه‌مندي به حسين(ع) كافي نيست، بايد در راه حسين(ع) پاكباز بود، مطمئن باش سنّت جاري امتحان الهي جاي تو را به تو نشان مي‌دهد. اگر صادقانه اسلام را پذيرا نشوي، يك‌‌مرتبه خود را در كنار عمرسعد خواهي ديد و اگر صادقانه علاقه به حسين(ع) را پيشه نكني، يك‌مرتبه خود را در كنار كوفيان مي‌يابي و اگر صادقانه به دنبال حق باشي و راه را گم كرده‌باشي يك مرتبه حرّگونه خود را كنار امام‌حسين(ع) خواهي يافت و اگر از اوّل سعي كني امام خود را بشناسي و براي او پاكبازانه جان دهي، همواره در كنار حسين(ع)خواهي بود، گمان مبر در گردونة امتحان از صحنه خارج خواهي ماند؛ پس، از كربلا و از سرنوشت كوفيان، عبرت بگير.
دیده شده در کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها ،نوشته استاد طاهر زاده

1395/08/29 @ 12:22
نظر از: بانوی مدافع حجاب [عضو] 
5 stars

سلام خدا قوت

1395/08/27 @ 18:12
نظر از: بانوی مدافع حجاب [عضو] 
5 stars

سلام خدا قوت

1395/08/26 @ 17:50
نظر از:  
زینب مرادی

پاسخ به اين سوال در گرو پاسخ تفضيلي به دو سوال ديگر است .
يك:علل نامه گذاري كوفيان و دعوت گسترده آنها از امام حسين (ع)چه بود ؟
دو :عبيدالله بن زياد از چه ابزارهايي براي سركوب قيام كوفه بهره برد؟
يك :در آغاز بايد به اين نكته توجه داشت كه نامه نگاري كوفيان در ايام اقامت امام حسين در مكه (دهم ماه رمضان سال 60)ق آغاز شد و از جهت فراواني به مقداري رسيد كه به حق مي توان از آن به نهضت نامه نگاري ياد كرد . ظرف اين چند روز اين حركت به مرحله اي رسيد كه در روز به طور متوسط ششصد نامه به امام (ع)مي رسيد به گونه اي كه تعداد نامه ها به دوازده هزار نامه رسيد . با مطالعه و بررسي اجمالي اسامي و امضاهايي كه در ذيل برخي از نامه هاي به جا مانده به دست رسيده و با توجه به قرائن مي توان به اين نتيجه رسيد كه نهمه نگاران از يك طيف خاص نبوده و گروه هاي مختلف با گرايش هاي بسيار متفاوت را در بر مي گرفته است به گونه اي كه در ميان آنها نام شيعيان خاصي همچون سليمان بن صرد خزاعي ،مسيب بن نجبه خزاري ،رفاعه بن شداد و حبيب بن مظاهر ديدهمي شد .در نقطه مقابل افرادي از حزب اموي ساكن در كوفه ،همانند شبث بن ربعي (كه بعدها مسجدي به شكرانه كشته شدن امام حسين (ع)بنا كرد)حجار بن ابجر (كه در روز عاشورا در حالي كه كه از سرداران سپاه عمر بن عمر سعد بود نامه خود به امام (ع)را انكار كرد)يزيد بن حارث بن يزيد (او نيز نامه خود را به امام را در روز عاشورا انكار كرد )عزره بن قيس (فرمانده سپاه اسب سوار در لشكر عمر بن سعد)و عمرو بن حجاج زبيدي (مامور شريعه فرات همراه با پانصد سوار به منظور جلوگيري از دسترسي امام (ع)به آب )در فهرست آنها ديده مي شد كه اتفاقا شور انگيز ترين نامه ها را نيز اينان نگاشتند و به امام (ع)گزارش لشكري آماده را دادند. اما به نظر مي رسد اكثريت نامه نگاران را كه در تاريخ نامي از آنها برده نشده است توده مردمي تشكيل كي دادند كه عمدتا به دنبال منافع مادي خود بودند و به آن سمتي مي رفتند كه احساس مي كردند باد به آن طرف مي وزد . اينان گرچه در بحران ها ،توان رهبري بحران را ندارند اما موجي عظيم اند كه موج سوار ماهر مي تواند با تدبير هاي خود به خوبي از آن بهره گرفته و با سواري گرفتن از آنها به مقصد جود برسد .
به احتمال فراوان اكثريت هجده هزار بيعت كننده با مسلم را نيز لينان تشكيل مي دادند كه به مجردي كه دنيا و منافع خويش را در خطر ديدند (با سياست عمر ابن زياد)خود را از سپاه مسلم كنار كسيد ئ او را يكه و تنها در كوچه هاي كهفه رها كردند.
طبيعي است كه اينان را در بيابان كربلا در مقابل سپاه اندك امام (ع)مشاهده كنيم زيرا وعده و وعيد ها هاي ابن زياد در راستاي منافع دنيوي آنها بوده و آگاهي آنان از سپاه اندك امام حسين (ع)ل پيروزي ابن زياد را بسيار بالا برده بود انگيزه لازم را در آنان ايجاد مي كرد .به رغم اينكه در دل محبتي نيز نسبت به امام حسين (ع)به عنوان نواده پيامبر (ص)و فرزند حضرت علي (ع) داشتند

1395/08/26 @ 15:25
نظر از:  
5 stars

سنگدلی وقساوت قلب
حرام خواری وقساوت قلب,یکی از آثار شومی است که بر اثر لقمه ومال حرام,وجود انسان را فرا می گیرد واو را در ورطه شقاوت وبدبختی گرفتار می کند.
حضرت ابا عبد الله _علیه السلام_در کربلا ودر تحلیل جنایات کوفیان بیان فرمودند:"فقد مُلِئَتْ بُطونُكم من الحرام"؛شکمهایتان از حرام پر شده است.[۱]
[۱].بحارالأنوار,ج۴۵,ص۸.

حرام خواری وقساوت قلب ارتباط تنگاتنگی باهم دارندکه اگر کسی حرام بخورد,قلبش سخت شده ودر برابر حق,نرمش نخواهد داشت واین همان سخنی است که امام حسین _علیه السلام_درروز عاشورا به سپاه کوفه فرمودند.
آن حضرت دید که کلام حقش,در دل سخت کوفیان اثر نمی کند علت این سخت دلی وعدم کرنش در برابر حق را لقمه های حرامی برشمرده که شکم های کوفیان از آن پر شده بود:
“فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الحَرامِ وطُبِعَ عَلَي قُلوبِكُمْ"؛شکمهایتان از حرام پر شده وقلبهایتان مهر خورده است.[۲]
[۲].همان

حداقلش این است؛غذای آن چند روزی را که اینها در کربلا مستقر بودند عمر سعد به آنها می داد.
او با کیسه های زر اموی یا تصرف حرام در بیت المال مسلمین غذا تهیه می کرد ودر شکم اینها می ریخت لذا شکم همه از حرام پر بود وچون اینگونه بود هر وقت ولیّ خدا وامام عصرشان اراده می کردکه با اینها سخن بگوید سرو صدا می کردند وهلهله سر می دادند وحاضر نمی شدند تا به کلام نورانی آن حضرت گوش فرا دهند تا جایی که امام _علیه السلام_خطاب به آنها فرمود:
“ويلكم ما عليكم أن تنصتواإلَيَّ فسمعوا قولي"؛چرا ساکت نمی شوید تا حرفم را بشنوید؟اینجا بود که خود حضرت علت را بیان کرد وفرمود:شکمهایتان از حرام پر شده است.

اما صادق علیه السلام می فرماید:"إن الله عزوجل لا یستجیب دعاءًبظهرِ قلبِ قاسٍ"؛خداوند متعال دعایی را که از قلبی سخت وبی رحم برخاسته باشد اجابت نمی کند.[۳]
[۳].الکافی,۲/۴۷۴


الحاقیات:
  • شماره لینک#22079 -   ضمیمه یافت نشد!
1395/08/25 @ 00:45
نظر از: توانا [عضو] 

نامه نگاری کوفیان، در ایام اقامت امام حسین(ع)در مکه(دهم ماه رمضان سال60ق)آغاز شد و از جهت فراوانی به مقداری رسید که به حق می توان از آن به نهضت نامه نگاری یاد کرد.ظرف این چند روز،این حرکت به مرحله ای رسید که در روز به طور متوسط ششصد نامه به امام علیه السلام می رسید؛به گونه ای که تعداد نامه ها به دوازده هزار نامه رسید.با توجه به قرائن می توان به این نتیجه رسید که نامه نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروهای مختلف با گرایش های بسیار متفاوت را در بر گرفته است؛ به گونه ای که در میان آنها نام شیعیان خاصی همچون سلیمان صرد خزاعی،مسیب بن نجبه خزاری،رفاعة بن شداد و حبیب بن مظاهر دیده می شد.
در نقطه مقابل افرادی از حزب اموی ساکن در کوفه،همانند شبث بن ربعی(که بعدها مسجدی به شکرانه کشته شدن امام حسین"علیه السلام"بنا کرد)،حجاربن ابجر(که در روز عاشورا در حالی که از سرداران سپاه عمربن سعد بود،نامه خود به امام علیه السلام را انکار کرد)،عزرةبنقیس(فرمانده سپاه اسب سوار در لشکر عمربن سعد)و عمروبن حجاج زبیدی(مامور شریفه فرات همراه با پانصد سوار به منظور جلوگیری از دسترسی امام به آب)در فهرست آنها دیده می شد که اتفاقا شور انگیزترین نامه را اینان نگاشتند و به امام علیه السلام گزارش لشکری آماده(جند مجند)را دادند!
اما به نظر می رسد اکثر نامه نگاران را که در تاریخ نامی از آنها برده نشده است ـ توده مردمی تشکیل می دادند که عمدتا به دنبال منافع مادی خود بودند و به آن سمتی می رفتند که احساس می کردند باد به آن طرف می وزد.
اینان گرچه در بحران ها،توان رهبری بحران را ندارند؛اما موجی عظیم اند که موج سوار ماهر،می تواند با تدبیرهای خود،به خوبی از آنان بهره گرفته و با سواری گرفتن از آنها،به مقصد خود برسد.
به احتمال فراوان اکثریت هجده هزار بیعت کننده با مسلم را نیز اینان تشکیل می دادند که به مجردی که دنیا و منافع خویش را در خطر دیدند(با سیاست عمربن زیاد)خود را از سپاه مسلم کنار کشیده و او را یکه و تنها در کوچه های کوفه رها کردند.
طبیعی است که اینان را در بیابان کربلا در مقابل سپاه اندک امام علیه السلام مشاهده کنیم؛زیرا وهده و وعیدهای ابن زیاددر راستای منافع دنیوی آنها بوده و آگاهی آنان از سپاه اندک امام حسین علیه السلام که درصد پیروزی ابن زیاد را بالا برده بود انگیزه لازم را در آنان ایجاد می کرد.به رغم اینکه در دل محبتی نیز نسبت به امام حسین علیه السلام به عنوان نواده پیامبر(ص) و فرزند حضرت علی علیه السلام داشتند! و همین ها هستند که در سخن مجمع بن عبدالله عائذی خطاب امام علیه السلام چنین معرفی شده اند:«توده مردم دلهایشان به سوی تو متمایل است و اما فردا شمشیرهایشان علیه تو سر از نیام بر خواهد آورد».
عده ای از همین ها نیز در صحنه کربلا در گوشه ایستاده و نظاره گر قتل امام حسین علیه السلام بودند و اشک می ریختند و دعا می کردند و می گفتند:«خدایا حسین علیه السلام را یاری کن»
حال پس از این مقدمه به این نتیجه می رسیم که با توجه به طیف گسترده نامه نگاران،نمی توان در انگیزه نامه نگاری شان به یک انگیزه خاص توجه کرد؛بلکه با توجه به گروهای مختلف،باید علل متفاوتی از قرار زیر برشمرد:
1.عده فراوانی از مردم کوفه بویژه افراد میان سال و کهنسال که حکومت عدل علوی را در کوفه به یاد داشتند و از سوی دیگر ظلم و جور امویان را نیز در این دوران بیست ساله دیده بودند درصدد رهایی از این ظلم، رو به فرزند امام علی علیه السلام آوردند تا شاید آنان را از یوغ حکومت بنی امیه رهایی بخشد.
2عده ای برای احیای مرکزیت کوفه که همیشه بر سر آن با شام در رقابت بود و در این دوران بیست ساله آن را از دست داده بودند به دنبال رهبری کارآمد بودند که بتواند این مهم را به انجام برساند. از نظر اینان در این زمان مناسب ترین فرد دارای نفوذ و شخصیت که از سویی قدرت رهبری جامعه کوفیان را داشته و از سوی دیگر حکومت امویان را مشروع نداند امام حسین علیه السلام بود؛از این رو از آن حضرت برای امدن به کوفه دعوت کردند.
3.بزرگان قبایل همانند شبث بن ربعی ،حجاربن ابجر،… که عمدتا به فکر قدرت و ریاست خود بوده و از سوی دیگر میانه ای با خاندان علوی نداشتند وقتی اقبال گسترده مردم به امام حسین علیه السلام را دیدند،چنین تصور کردند که در آینده ای نه چندان نزدیک،حکومت امام علیه السلام در کوفه به ثمر خواهد نشست و برای آنکه از قافله عقب نمانده و در دوران حکومت آن حضرت همچنان از نفوذ و ریاست خود برخوردار باشند،به سیل خروشان نامه نگاران پیوستند.
با ورود ابن زیاد به کوفه ،اشراف قبایل و نیز طرفداران اموی،نفسی راحتی کشیده و به سرعت دور او را گرفتند و او را در جریان ریز مسائل کوفه گذاشتند.عبیدالله در همان آغاز ورود خود از محبوبیت امام علیه السلام نزد کوفیان و گستردگی قیام به خوبی مطلع شد؛زیرا او با عمامه سیاه و صورتی پوشیده وارد شد!مردم منتظر امام علیه السلام به خیال آنکه او امام حسین علیه السلام است،استقبال بسیار گسترده و پرشوری از او به عمل آوردند.
منبع:
بحارالانوار،ج44،ص344
پرسش ها و پاسخ ها،ص48


الحاقیات:
  • شماره لینک#21985 -   ضمیمه یافت نشد!
1395/08/23 @ 20:34
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

نمی دونم حس کردم پاسخ را با توجه به خطبه ی 29 نهج البلاغه بدهم
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
ای مردم کوفه بدن های شما در کنار هم و خواسته های شما پراکنده است، سخنان ادعایی شما سنگ های سخت را در هم می شکند ولی رفتار سست شما دشمنان را امید وار می سازد، در خانه هایتان که نشسته اید ادعاها و شعار های تندسر می دهید اما در روز نبرد می گویید: ای جنگ از ما دور شو و فرار می کنید آن کس که از شما یاری خواهد ذلیل و خوار است و قلب رها کننده ی شما آسایش ندارد، بهانه های نا بخردانه می آورید چون بدهکاران خواهان مهلت ،از من مهلت می طلبید و برای مبارزه سستی می کنید
بدانید که افراد ضعیف و ناتوان نمی توانند هرگز ظلم و ستم را دور کنند و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید
پس مردم کوفه به ظاهر و شعار امام را دعوت کرده بودند وقت عمل که فرا رسید هر کس به بهانه ای کنار کشید،ایمان و اراده های سست داشتند

1395/08/22 @ 11:01
نظر از:  
5 stars

مردم کوفه و شام اساساً از نظر ماهوی متفاوتند و با آنالیز اخلاقی جامعه آن روز کوفه بهتر می‌توان به پاسخ رسید. مردم کوفه، مردمی بودند که اسلام را در چهره علی دیدند. برعکس شامیان که اسلام را در چهره معاویه دیدند.
لذا مردم شام اعتقادی به جنگ با امام آمدند و مردم کوفه با آن‌که امام را می‌شناختند ولی به جهت این‌که اصولی نداشتند که بوسیله آن اصول بر مواضع خود اصرار کنند، و از عدم حمایت از امام هم اکراه داشتند ولی بعضاً با سکوت، خیانت کردند یا با حضور در کربلا از جبهه مقابل اما حمایت کردند.
تطمیع و تهدید دو مؤلفه تأثیرگذار در عدم همراهی کوفیان می‌باشد.

1395/08/20 @ 15:40
نظر از:  
معصومه جهانتيغ
5 stars

بسیارعالی

1395/08/20 @ 10:40
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

کوفیان در ابتدا مایل به جنگ نبودند ولی ابن زیاد این گونه آنان را تتمیع کرد:
مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و بر منبر رفته، گفت: یزید بندگان را گرامی می دارد و آنها را از مال توانگر می کند و صد در صد به حقوق شما افزوده است و به من دستور داده که باز بیشتر کنم و شما را به جنگ دشمنش حسین بفرستم. از او بشنوید و اطاعت کنید.
از منبر پایین آمد و عطایای فراوان به مردم داد .
برگرفته از کتاب سحاب رحمت صص324 و 325

1395/08/19 @ 19:01
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

از زمان حکومت حضرت علی ع در کوفه برای اهل بیت مشخص کردید که اهل کوفه نه رشد فکری داشتند و نه از امام و پیشوای خود اطلاعت می نمودند. آنها مردمانی منافق و بی غیرت بودند و صفات جوانمردی در آنها خیلی کم بود. از طرفی همه اعیان و اشراف در عین حالی که به امام نامه نوشت بودند و ایشان را دعوت کرده بودند با یزید هم رابطه داشتند.
رجوع کنید به کتاب تاریخ سید الشهدا، شیخ عباس صفایی حائری، ص262-263

1395/08/19 @ 10:13
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

دنیا گرایی کوفیان از مهمترین مسایل بیعت شکنی بود، آنها وقتی دنیای خود را در خطر دیدند از به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، تا به وسیله ی امام هم دنیا را داشته باشند و هم آخرت را.ولی زمانی که دنیایشان را در خطر دیدند دست از امام حسین علیه السلام برداشتند.

1395/08/19 @ 09:50
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

دعوت کوفیان از امام حسین علیه السلام بر اساس ایمان و ارادت عمیق قلبی نسبت به خاندان رسالت نبود و اهل کوفه دفاع از امام حسین علیه السلام را به عنوان دفاع از امام زمان خویش بر خود واجب نمی دانستند بلکه هدف کوفیان از دعوت امام حسین تامین منافع مادی بیشتر برای خود و رسیدن به آسایش دنیوی بود .

فلذا برای آنان تفاوتی نداشت که در سایه حکومت حسینی به هدف خود برسند یا حکومت یزیدی بلکه برای آنها مهم مال اندوزی بیشتر و تامین هرچه بیشتر مسایل دنیوی بود ، بنابراین از کسی حمایت و پیروی میکردند که آنها را به اهدافشان برساند. حال این فرد حسین علیه السلام باشد با یزید علیه اللعنه .

1395/08/19 @ 01:17
نظر از: مدرسه حضرت فاطمه (س) سقز [عضو] 

چراکوفیان به جنگ امام حسین(ع) رفتند؟
با ديدي كه نسبت به مردم كوفه داريم انتظار آن نمي‏رفت كه با يك چرخش تمام، سوابق درخشان خود را ـ كه در جنگ جمل و صفين و نهروان نشان داده بودند ـ زير پا گذارده و به جنگ فرزند رسول خدا، حضرت امام حسين(علیه السلام) بشتابند.

حال براي روشن شدن مطلب نخست بايد عوامل و زمينه‏ها را بررسي كرد كه چه عواملي باعث شد تا مردم كوفه دست به اين جنايت هولناك بزنند؟

به طور خلاصه بايد گفت دو دسته از عوامل بودند كه زمينه رفتن مردم كوفه به كربلا را فراهم كردند:

الف ـ عوامل دروني.

ب ـ عوامل بروني.

مقصود از عوامل دروني آن زمينه‏ها و خصيصه هايي است كه در مردم كوفه شكل گرفته بود و مقصود از عوامل بروني همان فشار و اختناق دستگاه حاكمان بني‏اميه بود كه با ترفندهاي مخصوص به خود، مردم را آماده چنين كاري كرد.

امّا عوامل دروني در مردم كوفه ـ براساس آن چه كه تاريخ بدان اشاره كرده ـ چند عامل بوده است:

24.jpg

1. تناقض آشكار در سيره و گفتار :

مردم كوفه در موارد گوناگوني به اثبات رساندند كه هميشه در سيره و گفتار خود دچار تناقض بوده‏اند، چرا كه از يك سو سخني را بر زبان آورده كه هيچ گاه در عمل بدان اعتقادي نداشتند. موارد آن بسيار است، از جمله اين كه آنها هزاران نامه و طومار نوشته و امام حسين(علیه السلام) را به كوفه دعوت كردند و برخي در نامه‏ها به تعداد نيروهاي آماده دفاع اشاره كرده كه تعدادشان يك صد هزار نفر است.

برخي ديگر نيز ضمن دعوت از امام نوشته بودند كه اگر به دعوت آنها پاسخ مثبت ندهد، فرداي قيامت شكايت او را به نزد پيامبر خدا خواهند نمود. امّا پس از آن كه نماينده امام حسين را در كوفه ديدند، اگرچه در ابتدا به نشانه وفاداري با وي بيعت كردند، اما پس از تهديدهاي عبيدالله ـ با يك چرخش عجيبي و با يك عقب نشيني مفتضحانه‏اي ـ نه تنها مسلم بن عقيل را تنها گذاردند، بلكه همان دست‏هاي بيعت كننده، در كربلا ـ عليه امام حسين ـ تبديل به شمشير شد.

در دل آنها چيزي مي‏گذشت كه بر زبانشان جاري نمي‏شد. آنها كساني بودند كه وصف كاملشان بر زبان فرزدق آمده است كه در پاسخ امام حسين(علیه السلام) ـ كه از وضعيت مردم كوفه ـ پرسيده بود، گفت: قلوبهم معك و سيوفهم عليك؛1 قلب‏هايشان همراه تو، ولي شمشيرهايشان عليه تو بسيج شده است.

خود امام نيز در بين راه به شخصي فرمود: اين نامه‏هاي اهل كوفه است و خود آنها قاتلان من مي‏باشند.2

از موارد اين تناقض آشكار در قول و عمل مردم كوفه اين بود كه پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) وقتي به خيمه‏هاي امام حمله‏ور شده و غارت كردند، يكي از اهل كوفه به فاطمه (دختر امام حسين) هجوم برده، گوشواره‏اش را از گوش او وحشيانه كشيد، به گونه‏اي كه گوش او را پاره كرد. فاطمه ديد كه آن مرد كوفي به شدت گريه مي‏كند، پرسيد چرا گريه مي‏كني؟

گفت چگونه نگريم در حالي كه مشغول غارت دختر رسول الله مي‏باشم؟ فاطمه گفت: خوب پس مرا رها كن، پاسخ داد بيم آن را دارم كه اگر من نبرم ديگري ببرد!!3

هم چنين نوشته‏اند: هنگامي كه اسيران اهل بيت(علیهم السلام) را وارد كوفه كردند، مرد و زن به حال آنان گريه مي‏كردند. امام سجاد(علیه السلام) ـ كه سخت شگفت زده شده بود ـ فرمود: اگر اينان بر ما گريه مي‏كنند پس چه كسي ما را كشت.4

همان‏ها بودند كه از عبدالله بن عمر درباره حكم خون پشه سؤال كردند كه اگر بر لباس بود پاك يا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببينيد از من درباره خون پشه مي‏پرسيد، در حالي كه فرزند پيامبر خدا را كشتند در حالي كه درباره او و برادرش شنيدم كه پيامبر مي‏فرمود: «هما ريحانتان من الدنيا».5

عجيب اين جا است: آنان كه خون عزيزترين انسان‏هاي روي كره زمين را بي‏باكانه مي‏ريزند چگونه از خون پشه كه بر بدن يا لباس اصابت كرده مي‏پرسند.

2. پيمان شكني :

دومين صفتي كه مردم كوفه به آن مشهور و معروف گشته بودند، صفت ناپسند و زشت عهد و پيمان شكني و عدم وفا به تعهدات خويش است.

اين روش را همگان مي‏دانستند. در تاريخ مي‏خوانيم كه آنان به علي (علیه السلام) خيانت كردند، همچنين به امام حسن مجتبي و امام حسين و پس از او به زيد بن علي و هم چنين به هر رهبري كه قيامي را هدايت مي‏كرد، خيانت كردند.

از اين رو بازدارندگان، به امام حسين گفتند: شما پيمان شكني و خيانت كوفيان را نسبت به پدر و برادرت ديده‏اي، مبادا فريب آنها را به خوري. داود بن علي هم به زيد بن علي گفت:
يابن عمّ انّ هؤلاء يغرونك من نفسك، أليس قد خذلوا من كان أعز عليهم منك جدّك علي بن ابي طالب حتي قتل و الحسن من بعده بايعوه ثمّ وثبوا عليه فانتزعوا رداءه من عنقه وانتهبوا فسطاطه و جرحوه؟ أو ليس قد أخرجوا جدك الحسين و حلفوا له بأوكد الايمان ثمّ خذلوه و أسلموه ثم لم‏يرضوا بذلك حتي قتلوه؛6 اي عموزاده اينان فريبت ندهند، آيا اينها به كسي كه عزيزتر از تو در نزدشان بود (جدّت علي) خيانت نكردند تا اين كه كشته شد؟ و آيا با حسن بن علي پس از او نخست بيعت نكردند و سپس بر او هجوم برده و عبا از دوشش كشيده و وسائل درون خيمه‏اش را غارت كردند و زخمي اش نمودند؟! آيا جدّت امام حسين را فرا نخواندند و از مدينه و مكه بيرون نياوردند و به او پيمان‏هاي سختي ندادند، امّا در نهايت به او خيانت كرده و راضي نشدند تا اين كه او را به قتل رساندند؟

3. زودباوري در جنگ‏هاي رواني :
زودباوري مردم كوفه و فريب خوردن در جنگ‏هاي رواني كه گاهي عليه آن‏ها به كار برده مي‏شد يكي از صفات ناپسند و علل ضعف و بي‏ارادگي آنها به شمار مي‏رفت كه دشمن از همين نقطه ضعف استفاده مي‏كرد و به اهداف سياسي خود مي‏رسيد البته در طول تاريخ موارد بسياري به ثبت رسيده كه به چند ماجرا اشاره مي‏نماييم:

1. در جنگ صفين، نيروهاي اميرمؤمنان در كنار نهر آب اردو زده بودند و معاويه دستش از آب كوتاه بود. او با يك حيله و شگردي مخصوص به خود، نامه‏اي نوشت و آن را به تير بسته به طرف اردوگاه اميرمؤمنان پرتاب كرد. وي به طور ناشناس در نامه نوشته بود: من شما را نصيحت مي‏كنم كه اين محل را تخليه كنيد، زيرا معاويه قصد دارد كانالي احداث كند كه اين منطقه را زير آب برده و همه شماها را غرق كرده و نابود سازد. ياران علي(علیه السلام) از يافتن چنين نامه‏اي فريب خورده و سريعا محل اردوي خود را تغيير دادند، با اين كه حضرت فرمود: اين حيله‏اي بيش نيست، او مي‏خواهد بر اين موضع دست يابد. چرا كه معاويه هرگز قادر به چنين كاري نمي‏باشد. امّا متأسفانه آنان زير بار نرفتند و با تخليه اردوگاه فورا معاويه آن جا را تصرّف كرد كه بار ديگر مالك اشتر به كمك ديگر نيروهاي رزمنده، آن جا را باز پس گرفت.7
2. وقتي جنگ صفين به مراحل پاياني خودش نزديك شده بود و معاويه در حال فرار بود، از عمروعاص خواست تا چاره‏اي بينديشد. عمرو گفت: دستور ده تا قرآن‏ها را بر سر نيزه كنند، زيرا اين كار موجب پيروزي ما و متفرق شدن نيروهاي علي (علیه السلام) مي‏شود. آنها براي فرار از جنگ قرآن‏ها را بهانه قرار داده تا او بين همه حكم كند. كوفيان فريب اين حيله را خوردند. با اين كه حضرت اصرار مي‏ورزيد كه اينها براي فريب و مكر و خدعه شما است كوفيان هرگز زير بار نرفتند، بلكه حضرت را تهديد به مرگ كردند كه اگر جنگ را تعطيل نكني و مالك را از خط مقدم برنگرداني تورا به قتل خواهيم رساند!!8

3. سومين شاهد تأثير جنگ رواني بر مردم كوفه همان عملكرد فريبانه معاوية بن ابي سفيان نسبت به سپاهيان امام حسن مجتبي بود. او با فريب فرمانده‏هان نظامي سپاه امام حسن و فرار برخي از آنان، زمينه را طوري فراهم كرد كه كوفيان فكر كردند كه امام در پي صلح با معاويه است. لذا وقتي كه امام در شهر ساباط ـ براي آزمودن نيروهاي خود ـ سخنراني كرد آنان با تأثيرگذاري زمينه فراهم شده از طرف معاويه عليه امام، شورش كرده و به خيمه حضرت حمله‏ور شدند و آنچه را كه در خيمه داشت به غارت بردند و در نهايت آن حضرت را نيز زخمي كردند.9

4. عبيدالله بن زياد براي مهار كردن شورش مردم كوفه، از اين اصل استفاده كرده و مردم را با اين ترفند به شدت مرعوب ساخت. او اعلام كرد كه سپاه يزيد از شام حركت كرده و هم اكنون در راه است. لذا با اين خدعه و نيرنگ توانست مردم را از اطراف مسلم بن عقيل پراكنده سازد.10
4. نداشتن آزادي عمل و استقلال فكري :
از جمله عواملي كه مردم كوفه را بر آن داشت تا با امام حسين(علیه السلام) بجنگند، اين بود كه مردم كوفه از يك بلوغ فكري و استقلال ـ در تصميم‏گيري ـ برخوردار نبودند، زيرا شهر كوفه پس از تأسيس آن در سال 20 هجري، محل اسكان قبائل، گروه‏ها، مليّت‏ها، مذاهب و اديان گوناگوني بود كه همين ناهماهنگي و يك دست نبودن مردم سبب شد تا هر قبيله‏اي براي خود و هم پيمانانش شرايط خاصي اعمال كند.

استاد شريف قرشي با بررسي وضعيت مردم كوفه به تفصيل در اين باره پرداخته و ساكنان آن را در آغاز تأسيس ـ كه پس ازفتح عراق بر دست سعد بن ابي وقاص صورت گرفت ـ عده‏اي از ياران پيامبر(صلی الله علیه واله) دانسته كه به كوفه رفتند و هم چنين قبائلي از يمن ـ همانند قضاعه، غسان، بجيله، خثعم، كنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمير، همدان و نخع ـ و قبايل عدناني ـ همانند تميم و بنوالعصر ـ و قبايل بني بكر ـ همانند بنواسد، غطفان و محارب و نمير ـ و نيز گروهي از ايرانيان كه پس از فتح، شهر كوفه را براي اقامت انتخاب كردند. هم چنين نبطي‏ها و سريانيان در كنار ديگر قبايل و طوايف در اين شهر اقامت گزيدند.

علاوه بر اين غير از مسلمانان همانند يهوديان و نصاري11 نيز در اين شهر زندگي مي‏كردند. با اين بيان در جاي جاي شهر كوفه قبيله‏اي استقرار يافته و براي خود حكومتي قبيله‏اي برقرار ساخته بود كه هيچ‏گاه با هم هماهنگ نبودند. لذا با كنار آمدن رئيس قبيله با حكومت و يا يك جريان فكري ديگر، افراد آن قبيله و هم‏پيمانان مجبور بودند، كه همراه او باشند.
در نتيجه بايد گفت اين قبايل و مردمي كه هر يك از جايي آمده بودند، اگرچه در ظاهر در كنار يكديگر مي‏زيستند، امّا (به فرموده اميرمؤمنان) با اهواء و گرايش‏هاي گوناگون12 جدا از يكديگر بودند و با اعمال فشار حكومت قبيله‏اي به حكم اجبار راهي كربلا مي‏شدند.
دومين عاملي كه باعث شد مردم كوفه براي جنگ با امام حسين(علیه السلام) بسيج شوند، اقدامات سريع حكومت غاصبانه بني‏اميه بود كه با در نظر گرفتن شرايط جديد حاكمِ بر كوفه و عزل فرماندار سابق و آمدن فرماندار جديد بود. عبيدالله بن زياد براي مهار انتفاضه و قيام مردم و تسلّط كامل بر شهر ومردم كوفه، اقداماتي به عمل آورد كه در ذيل متذكر مي‏شويم:
1. ايجاد رعب و وحشت :

عبيدالله با كشتن افراد بي‏گناه و كشيدن آن‏ها در كوچه و بازار و هم چنين با دار زدن افراد و آويزان كردن آنها در اماكن عمومي و يا انداختن افراد از بالاي قصر دارالاماره، سخت مردم را به وحشت انداخت؛ مثلاً با كشتن مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين علیه السلام) و هاني بن عروه و كشاندن اين دو چهره بزرگ و انقلابي در كوچه و بازار كوفه و هم چنين انداختن نماينده ديگر امام حسين(علیه السلام) به نام قيس بن مسهر صيداوي، اين جوّ خفقان‏آميز را در كوفه به وجود آورد.

مسعودي مي‏نويسد: هاني بن عروه را ـ كه چهار هزار نفر شمشير زن تحت امر او بودند ـ از زندان بيرون آورده و دست بسته براي گردن زدن به طرف بازار مي‏بردند. او آن چنان فرياد مي‏زد و بزرگان قبايل را به نام ياد مي‏كرد و وامذحجاه مي‏گفت و آنها را به ياري مي‏طلبيد، امّا هيچ يك به حمايت او برنخاستند و به نداي او لبيك نگفتند…13
از اين رو، ترس و وحشت مردم به جايي رسيده بود كه كسي حاضر به دفاع از او نشد و به دستور عبيدالله در انظار عمومي درسن 89 سالگي گردنش را زدند و وي را به شهادت رساندند.14

عبيدالله در راستاي اجرا كردن اهداف شوم و نامقدس بني‏اميه، آنقدر به اين كشتارهاي وحشيانه مردم ادامه داد كه تقديرنامه‏اي از يزيد بن معاويه دريافت كرد. اين بار يزيد ضمن تقدير از عبيدالله براي او نوشت: شنيده‏ام كه حسين(علیه السلام) متوجه عراق گرديده است، بايد راه‏ها را سخت به كنترل درآوري و در ظفر يافتن به او تلاش سختي بنمايي و مردم را به بهانه‏هاي گوناگون به قتل برساني.15

او نيز با ايجاد اين رعب و وحشت در بين مردم توانست به موقع از اين حربه استفاده نمايد و مردم را ـ پس از ورود امام حسين(علیه السلام) به كربلا ـ جهت جنگ با امام حسين (علیه السلام) بسيج كند.

نتيجه اين كار اين شد كه افراد ضعيف‏النفس و بي‏اراده و يا مزدوراني كه از ديگران پيروي مي‏كردند و از خود هيچ اراده‏اي نداشتند، راهي جز رفتن به كربلا و جنگيدن با امام حسين نداشته باشند، زيرا نه مي‏توانستند در كوفه بمانند و نه مي‏توانستند اراده‏اي از خود نشان داده پا به فرار بگذارند.

2. دست‏گيري هواداران امام حسين(علیه السلام)
با فروكش كردن قيام مردم كوفه، عبيدالله دستور داد تا سران شورش و تمام هواداران امام حسين(علیه السلام) را تحت تعقيب قرار دهند. از آن عده افرادي كه تا ديروز به خاطر مصالح خود در كنارانقلابيون بوده و امروز در كنار عبيدالله قرار گرفته بودند كمال استفاده را برده و با كمك مزدوران عبيدالله خانه به خانه براي دستگيري انقلابيون بشتابند.
عبيدالله با چنين اقدامي بر بيشتر انقلابيون و هواداران دست يافته و راهي سياه چال‏ها نمود.
قرشي مي‏نويسد: عبيدالله به بازداشت‏هاي وسيعي دست زد كه براساس نقل مورخين، وي دوازده هزار نفر را دستگير كرد، از جمله سليمان بن صرد خزاعي، مختار بن يوسف ثقفي و چهارصد نفر از چهره‏هاي سرشناس كوفه.16

اگر اين آمار درست باشد بايد گفت كه عبيدالله تقريبا بر دو سوم بيعت كنندگان با مسلم ـ كه از هواداران امام حسين(علیه السلام) بودند ـ دسته يافته و آنها را راهي زندان‏ها و شكنجه‏گاه‏ها كرد كه اگر آن‏ها به زندان نمي‏افتادند، چه بسا كوفه در موقع حضور امام حسين(علیه السلام) شكل ديگري به خود مي‏گرفت و يا لااقل براي امام ياران بيشتري از كوفه بسيج مي‏شدند

3. تطميع مردم به پول، مقام، جايزه :
سومين عاملي كه باعث شد تا مردم براي رفتن به كربلا و مقابله و رويارويي با امام حسين انگيزه پيدا كنند، پول‏ها و وعده پست‏ها و مقام هايي بود كه از سوي عبيدالله به مردم ـ به ويژه اعيان و شخصيت‏هاي كوفه ـ داده شد. آن پول‏ها، آن قدر مردم را شتاب زده كرد كه براي دريافت آن بر يك ديگر پيشي مي‏گرفتند!! هم چنين براي دريافت آن پست‏ها به گونه‏اي مست و «لايعقل» گرديده بودند كه آزادي فكر و انديشه از عواقب امر را از آن‏ها گرفته بود. بدين جهت اين وعده‏ها بسيار كارساز بود؛ اگرچه براي بسياري از آن‏ها جز ضرر و زيان، سود ديگري نداشت.
از جمله افرادي كه سخت شيفته قدرت و مقام شد عمر بن سعد بود. وي به خاطر از دست ندادن حكومت «ري» آماده چنين كاري شد.
مجلسي مي‏نويسد: عبيدالله بن زياد ـ كه از نامه امام حسين به شدت خشمگين شده بود ـ نگاهي به عمر انداخته و به او دستور داد تا به جنگ امام حسين(علیه السلام) بيرون رود و اين در حالي بود كه ولايت «ري» را به او واگذار كرده بود، ولي عمر بن سعد عذر آورد. ابن زياد گفت: پس فرمان حكومت «ري» را به ما برگردان.
عمر سعد، درخواست مهلت كرده روز ديگر از ترس اين كه مبادا ولايت ري از دستش گرفته شود، رفتن به كربلا را پذيرفت.17

هم چنين شمر بن ذي الجوشن و آن ده نفري كه بدن امام حسين را زير سم اسب گرفتند در انتظار جايزه از عبيدالله بن زياد18 و يزيد بن معاويه بودند.
به هر حال حضور يافتگان در كربلا دو دسته بودند:
دسته اول كساني بودند كه به كمك امام حسين شتافته و علي رغم اين كه راه‏ها به شدت كنترل مي‏شد ـ تا نيروي كمكي براي امام از كوفه خارج نشود ـ امّا چهره‏هاي محترم و سرشناسي همانند: حبيب بن مظاهر اسدي، انس بن حارث كاهلي، مسلم بن عوسجه، رافع بن عبدالله، مسلم بن كثير ازدي، زهير بن سليم ازدي، جابر بن الحجاج، نعمان بن عمرو ازدي، حلاس بن عمرو ازدي19 و عدّه ديگري از كوفيان در كربلا حضور يافته و به شهادت رسيدند.
دسته دوم كساني بودند كه به قصد جنگ با امام حسين به كربلا رفتند و اين دسته چند گروه بودند:
1. گروهي از همان ابتدا چنين هدفي داشتند، امّا وقتي به كربلا رسيدند تغيير موضع داده و در كنار امام حسين قرار گرفتند و به شهادت رسيدند همانند: جوين بن مالك بن قيس، قاسم بن ابي حبيب ازدي، مسعود بن الحجاج، عبدالرحمن بن مسعود بن الحجاج تميمي و ضرغامة بن مالك.20
2. برخي هم از ترس عبيدالله، با سپاه عمر بن سعد از كوفه بيرون آمدند ولي در بين راه پا به فرار گذاشتند.
3. سومين گروه، هواداران حزب اموي بودند همانند: عمربن سعد، شمر بن ذي الجوشن، حصين بن نمير، شبث بن ربعي، عزرة بن قيس، عمرو بن الحجاج زبيدي، حجار بن أبجر، زجر بن قيس و…
لذا هر يك از اينها فرماندهي گروه زيادي از لشكر عمر بن سعد را به عهده گرفته بودند.
4. عده‏اي هم از دشمنان اهل بيت بودند كه قصد انتقام از خاندان پيامبر(صلی الله علیه واله) و اميرمؤمنان را داشتند.
5. دسته‏اي نيز جزء مرعوب شدگان سياست عبيدالله بودند كه اجبارا يا اختيارا براي جنگ با امام حسين بسيج شده و براي اين كه پرونده سياهي براي آنان تشكيل نشود حاضر به رفتن كربلا شدند. توده مرمد جزء اين گروه بودند.
6. گروه ديگر افراد غافل و بي‏خبري بودند كه نه شخصيت اهل بيت ـ خاصه امام حسين ـ را درك كرده بودند و نه از كفر خليفه جديد خبري داشتند و از سوي ديگر با تبليغات سوء عليه امام حسين ـ كه وي بر ضد خليفه مسلمانان قيام نموده و از دين خروج كرده ـ با اين انگيزه در كربلا شركت جستند. چنان چه مي‏خوانيم كه عمرو بن الحجاج براي تحريك مردم به جنگ با مام حسين در روز عاشورا فرياد مي‏زد: قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة؛ بجنگيد با كسي كه از دين خدا برگشته و از صف مسلمانان بيرون رفته است و امام نيز در پاسخ اين شخص فرومايه فرمود: واي بر تو اي عمرو! آيا مردم را به اين بهانه و اتهام كه ما از دين خدا خارج شده‏ايم به جنگ و ريختن خون ما تشويق و ترغيب مي‏كني؟! آيا ما از دين خدا خارج گرديده‏ايم ولي تو ـ كه حق را از باطل نشناختي ـ در دين خدا پا برجا هستي؟! نه، هرگز چنين نيست، روزي كه روح مان از تن ما جدا گرديد، خواهيد فهميد كه چه كسي سزاوار آتش است.21
اوصاف لشكر ابن سعد از زبان امام :
اگرچه از نظر تاريخ روشن است كه مردم كوفه افرادي پيمان شكن و بي‏وفا بوده‏اند، امّا بايد ديد آنان كه اين حادثه تلخ و اين فاجعه بزرگ را به وجود آوردند چه كساني بودند و آيا در كربلا باز هم آن فشار و اختناق حاكم در كوفه وجود داشت؟ آيا شبانه نمي‏توانستند پا به فرار بگذارند؟ آيا جلوي راه آنها به سوي لشكرگاه امام حسين بسته بود؟ آيا به عاقبت كار فكر نكردند؟ آيا مسلمان نبودند؟ علاوه بر آن آيا وجدان و عاطفه هم نداشتند؟ آيا عرب نبودند؟ و آيا آزاد مرد نبودند؟!
جواب اين پرسش‏ها را بايد از زبان امام شنيد كه سپاه عمر بن سعد، نه آزادمرد بودند و نه مسلمان. نه داراي عاطفه بودند و نه وجدان، چرا كه اگر مسلمان بودند هرگز با محبوب رسول خدا نمي‏جنگيدند و اگر آزاد بودند به عاقبت امر مي‏انديشيدند و اگر عاطفه داشتند اين همه وحشي گري را در كربلا نسبت به خاندان وحي و رسالت روا نمي‏داشتند. عجب اين جاست كه در اين مردم هيچ چيز اثر نگذاشت، نه موعظه، نه كلام خدا و نه سخني از پيامبر(صلی الله علیه واله).
جالب اين است كه هيچ كس به اندازه امام آنها را نشناخت و به معرفي چهره آنان نپرداخت.
در سخناني كه روز عاشورا ايراد كرد با اين كه مي‏دانست هرگز با موعظه و هشدار تغيير مسير نخواهند داد، كوفيان را اين چنين توصيف كرد:
«اي پيروان آل ابي سفيان و پيروان شيطان، مسخ شدگان، فاسقان، ظالمان، سفيهان، منافقان، قاتلان فرزندان پيامبران، اذيت كنندگان مؤمنان، قاتلان فرزندان بدريان، قاتلان مؤمنان، خبيثان، فرزندان حرام، فرومايگان، ظاهركنندگان فساد روي زمين، باطل كنندگان حدود خدا، خورندگان اموال فقرا و مساكين، بردگان امت، شاربان خمر شكم‏هاي انباشته از حرام، و…»22
با توجه به توصيف امام درباره اوصاف ناپسند مردم كوفه ـ به ويژه حضور يافته گان در لشكر عمر سعد ـ علّت جنگ كوفيان با امام حسين(علیه السلام) در كربلا به خوبي روشن مي‏گردد
پی نوشتها:

1. بحارالانوار، ج44، ص365.

2. ابن عساكر، ص211.

3. سير اعلام النبلاء، ج3، ص204.

4. حياة الامام الحسين، ج3، ص421.

5. همان، ج2، ص424.

6. تاريخ طبري، ج5، ص488.

7. صفين، نصر بن مزاحم، ص190.

8. ر.ك: ارشاد مفيد، ص128.

9. ارشاد مفيد، ص171.

10. الامام الحسين، ج2، ص429.

11. ر. ك: حياة الامام الحسين، ج2، ص432 ـ 444.

12. ارشاد مفيد، ص130.

13. منتهي الآمال، ج1، ص316.

14. همان.

15. ارشاد مفيد، ص200.

16. حياة الامام الحسين، ج2، ص416.

17. بحارالانوار، ج44، ص384.

18. لهوف، ص115.

19. ر. ك: ابصار العين و وسيلة الدارين.

20. همان.

21. سخنان حسين بن علي، ص255.

22. ر. ك: الامام الحسين في كربلا، ص219.

منبع:سایت عاشورا


الحاقیات:
  • شماره لینک#21739 -   ضمیمه یافت نشد!
1395/08/18 @ 23:40
نظر از: مدرسه حضرت فاطمه (س) سقز [عضو] 

در موضوع بی‌وفایی و بیعت‌شکنی مردم کوفه پس از دعوت امام حسین(ع) و یاری نکردن آن‌حضرت در برابر یزید عوامل متعددی دخالت داشته است؛ که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:
1. حُب دنیا و طمع: برخی از آنانی که از امام حسین(ع) دعوت کرده‌بودند در واقع درد دین نداشتند، بلکه طمع و حُب دنیا و ریاست و اینکه شاید در سایه حکومتشان به خواسته‌های دنیایی خود برسند، انگیزه آنان برای چنین دعوتی بود.
امام حسین(ع) ˜می‌فرماید: «همانا مردم دنیاپرستند و دین از سر زبان آنها فراتر نرود و دین را تا آن‌جا که زندگی‌شان را رو به راه سازد بچرخانند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند دینداران اندک گردند‏».[1] این کلام امام(ع) به همین طمع و حرص مردم به دنیا اشاره دارد. طبیعتاً چنین افرادی زمانی که اوضاع را بر وفق مراد ندیدند، از دعوت خود عقب‌نشینی کردند.
دنیا طلبی بویژه از راه حرام، هدیه‌های نامشروع و غذاهای حرام ، هم دل‌ها را از دریافت هدایت و حق محروم می‌نماید، هم، دینداری و تعهد را کاهش می‌دهد و عمل به وظیفه را در بوته فراموشی می‌سپارد.
امام حسین، روز عاشورا خطاب به سپاه کوفه و نکوهش آنان که نه به سخن حقش گوش می‌دهند و نه دعوتش را می‌پذیرند، رمز چنین رویکردی را همین گرایش به دنیای حرام می‌داند و می‌فرماید:
«همه شما مرا سرپیچی می‌کنید، به سخنم گوش فرا نمی‌دهید. حق دارید! چرا که تحفه‌ها و هدیه‌هاتان همه از حرام است و شکم‌هایتان از حرام پُر شده است، پس بر دل‌های شما مُهر خورده. وای بر شما چرا ساکت نمی‌شوید، چرا گوش نمی‌دهید و نمی‌شنوید».[2]
در زیارت اربعین، از حادثه عاشورا چنین گزارش شده است که؛ کسانی برای کشتن امام حسین(ع) ˜هم‌دست و هم‌داستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهره خویش را به چیزی فرومایه و بی‌ارزش فروختند و آخرت خود را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند و از روی تکبر، در هواپرستی خود غوطه خوردند و تو و پیامبرت را به خشم آورده، پیروی از اهل دشمنی و نفاق کردند.[3]
2. تهدید و تطمیع: عبید الله بن زیاد بسیاری از بزرگان کوفه را با تطمیع و گروهی را با تهدید از یاری امام باز داشت. بافت قبیله‌ای و عشیره‌ای کوفه چنین اقتضا می‌کرد وقتی سران قبیله‌ای از صحنه خارج شدند، اعضای قبیله هم به پیروی از آنها صحنه را ترک کرده و به خاطر هراس از آینده شغلی و وضعیت خانواده و … بیعت خود را نقض کنند.[4]
3. نادانی و جهل: برخی افراد به علت نداشتن تحلیلی درست از اوضاع سیاسی و اجتماعی، به چیزی روی می‌آورند که صلاح دین و دنیای آنان در آن نیست. برخی از کوفیان این‌گونه بودند و امام حسین(ع) ˜نیز در کلام خویش، یکی از علل نقض بیعت کوفیان را همین نابخردی و نادانی کوفیان معرفی می‌کند:
«اى کوفیان! زشتی‌تان باد و بینوایى! سختی‌تان باد و نابودى! شما سرگشته ما را به فریاد خود طلبیدید و چون آماده آمدیم، شمشیر دست ما را بر ما تیز کردید! و آتشى را که بر دشمنان ما و شما شعله‌ور بود بر ما افروختید! شما بی‌ آن‌که از ما گناهى دیده باشید صبح کردید، در حالى که دشمنى ما را بر آشتى برگزیدید و به عناد ما شتافتید و به سبب گرایش به فساد، بیعت ما را رها کرده، از روى نادانى و پیوند با سرکشان امّت و بازماندگان احزاب و دورافکنان کتاب خدا آن‌را شکستید!…».[5]
[1]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 245، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[2]. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج ‏2، ص 9، قم، انوار الهدى‏، چاپ دوم‏، 1423ق‏.
[3]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ‏6، ص 59، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. ر.ک: «به طمع انداختن یزید؛ مردم و خواص کوفه را برای جنگ با امام حسین(ع)»، سؤال 50243.
[5]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 110، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.


الحاقیات:
  • شماره لینک#21738 -   ضمیمه یافت نشد!
1395/08/18 @ 23:30
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ایمان کوفیان ظاهری بود و به قلبشان نفوذ نکرده بود و پیرو هوی و هوس خویش بودند.

1395/08/18 @ 16:58
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

ذوق و شوق کوفیان از سر دنیا طلبی بود و این در متن نامه هایشان هویداست:
قسمتی از نامه اول:……آن که بر این امّت حمله کرد و خلافت را به یغما برد و اموال امت را غصب کرد و بدون رضایت آنان فرمانروایی‌شان را به دست گرفت……..
نامه ی چهارم: «باغ‌ها سرسبز گشته و میوه‌ها رسیده است، پس هرگاه که اراده کردی بیا که سربازان آماده برای یاری تو در انتظار نشسته‌اند، والسلام.»
و اینکه اسباب و وسایل دنیوی را برای آمدن امام مهیا می دانستند و هنگامی که اینگونه چیزها ( مال و جان) را در خطر دیدند، پشت به امام کردند.
ه . انجمنی طلبه ی مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی نرجس خاتون سلام الله علیها

1395/08/18 @ 16:53
نظر از: زكي زاده [عضو] 

باسمه تعالی
برای پاسخ باید سوالی از خود پرسید که اگر در زمان آن جنگ بودیم در کدام طرف قرار می گرفتیم ……
و برگردیم به حال و موقعیت خود در این زمان و جامعه کنونی ….
برای پاسخ به این پرسشها فکر کنید !
آیا امر به معروف و نهی از منکر را انجام می دهیم ؟
آیا وقتی ببینیم مافوق ما کار حرام انجام می دهد سکوت را برای ماندن بر صندلی موقعیت ترجیح می دهیم ؟
در برابر خویشاوندان - دوستان - همکاران زن مفسده اطراف خود چه کاری انجام داده ایم ؟
اگر سکوت کرده ایم و سکوت…. مطمئنا در آن جنگ هم به یاری آقا نمی رفتیم و سکوت می کردیم و نظاره گر می شدیم چون ترس از دادن موقعیت و دنیا خود داشتیم ……


الحاقیات:
  • شماره لینک#21700 -   ضمیمه یافت نشد!
  • شماره لینک#21701 -   ضمیمه یافت نشد!
1395/08/18 @ 13:24


فرم در حال بارگذاری ...